خبرگزاری فارس:قلم برای خود قلم یا هنر برای خود هنر، فقط یک معنا دارد و آن هم تفسیر مادی از هنر است. البته در تفسیر مادی از هنر تکاملی، بالطبع انعکاسات مادی در جریان تکامل بوقوع می پیوندد که مسلما اثر مادی نیز بر جامعه میگذارد.
1ـ تفسیر پایگاه هنر به «کیفیت تولی و ولایت» در مبنای مختار
ابتدائاً باید ببینیم که «پایگاه هنر» در فلسفه نظام ولایت، یعنی در فلسفه ای که به نظر ما قدرت اداره امور را دارد چیست؟ هر چند قبلا نیز در تعریف هایی که برای هنر عرض میکردیم، «کیفیت بروز اختیار اجتماعی» را زیربنای آن می دانستم ولی اکنون مفهوم «اختیار»، تشریح دقیق تری پیدا کرده است به اینکه «جهت اختیار» به صورت مشخص تر به تولی و ولایت تعریف شده است. لذا اکنون می توان پایگاه هنر را به «کیفیت تولی و ولایت» تعریف کرد.
2- تعریف هنر به «بروز رفتارِ انعکاس دهنده فعل و انفعالات مادی»، توسط مادیون
اما جای سؤال است که این کیفیت تولی و ولایت با تعریف هایی که از هنر می شود چه ربطی دارد؟ اگر عالم، مادی فرض شود آن چنان که کسانی که منکر هستند و به نظر ما تولی حیوانی داشته و چشم آنها به نیازمندی های مادی خود دوخته شده و دل آنها، نظیر دل حیوانی که به علف رام می شود، تسلیم شده است، اینگونه عالم را فرض می کنند؛ لذا تعریفی را هم که برای هنر می دهند تعریفی صد در صد مادی است چه اینکه برای اخلاق نیز عین همین تعریف را ارائه می دهند.
در این صورت تنها هنر، بروز یک رفتار خاصی است که منعکس کننده منتجه فعل و انفعالات مادی خواهد بود. مثال ساده اش مثَل آتشفشانی است که آثاری از مواد مذاب را در مکانی متراکم می کند و سپس این آتشفشان فوران کرده و نقطه ظهوری از خروج آن مواد را بوجود می آورد. البته علاوه بر اینکه تبعاتی بر چنین شرایطی مترتب خواهد شد، وضع چنین است که تمامی این فعالیتّها قابلیّت این را دارند که قانونمند شوند.
1/2- بیان نقش «مجموعه عوامل مادی» در انعکاس مزبور
حالا عین همین مثال را در هنر مادی بیاوریم که میبینیم انعکاس توانائی ها یا نیازمندی ها در شخص هنرمند است؛ یعنی کسی که در آن شرایط خاص و از نظر فیزیکی پرورش یافته است. البته در این نظام همان استعداد خاص را هم به صورت مادی تعریف کرده و قائلند که این استعداد، در این شرایط اجتماعی است که تولید می شود. آنگاه این تراکم خاص نیز در این استعداد، قابلیت انعکاس پیدا کرده و ظهور می یابد. پس این مجموعه عوامل مادی است که هم نقطه ظهور را درست کرده است و هم انعکاس توانائی ها و نیازمندی های جامعه در جریان رشد را در آن نقطه منعکس کرده است و هم از این نقطه بازتابی که بتواند یک حالت انتقال پیدا کرده و به صورت اجتماعی در آید را بوجود آورده است.
بنابراین هنرمند در اینجا نباید تولی به ولایت خاصی داشته باشد، چون به صورت قهری است که ظهور یک قدرت ارتباط جدید اجتماعی پیدا می شود. البته ممکن است که ایشان در قدم اول آن چنان با مطلب، برخورد روحانی و معنوی و عاطفی می کنند که گویا یک دلباختگی به حقایق دارند. ولی یک مقدار که ورق می زنید، می بینید که این تعریف در واقع یک تفسیر شدید مادی از انسان است. تفسیرهای عرفانی ای نیز که از هنر و احیانا از سوی علاقه مندان به اسلام صورت می گیرد بگونه ای است که ارتباط آن را به صورت یک ارتباط نظام یافته به مبانی، و بعد کنترل شده در محدودة خاص میآورند لذا طرح مسئله پایگاه یا فلسفه هنر، امری مهم در تبیین زوایای هنر است که باید روی آن تأمل زیادی صورت پذیرد.
3- تفاوت «کیفیت تمثیل» در قرآن و غیر آن
آیا واقعا صحیح است که «تمثیل» را به هر شیوه مادی، برای برقراری ارتباط با مخاطب خود انتخاب کنیم در حالی که قدرت تحریکی آن نسبت به عالم ماده بالاست؟! شما میبینید که در قرآن، مثال های زیادی حتی به نعم مادی نیز زده شده است، ولی جای سؤال است که کیفیت تمثیل باید چگونه باشد؟
مثلا وعده حوریه و زن زیبا، مشروب گوارا، خوراک لذیذ و... داده شده ولی شما حتی یک مورد هم پیدا نمی کنید که تحریک بگونه ای شده باشد که متناسب با تعیّنش و خلود در این عالم و دل بستن به آن باشد. ولی می توان مثال هائی این چنینی که چنین تحریکات مادی را به دنبال دارد در مثل کتابی شعراء یافت؛ تعابیری چون شنگولان، سرمست، غمّاز، و... که زنان بهشتی را به چنین افرادی که قدرت زیادی برای تحریک مادی طرف مقابل خود دارند تشبیه کرده است! ولی در قرآن چنین کیفیتی از تمثیل را نمی توان یافت، بلکه در حین وعده دادن به زن، او را از زنان دنیا تنزیه میکند بگونه ای که حتی زیبائی آنها را نیز از زیبائی های زنان این عالم جدا می داند.
البته اینکه در امر تمثیل باید چه کارهایی انجام بگیرد، بعدا بطور مفصل (انشاءالله تعالی) عرض خواهد شد. اما فی الجمله متذکر می شوم که در «مثال»، یک نحوه دستگیری و سرپرستی انجام می گیرد. اما اگر در این دستگیری هم انسان به بازی مشغول شود چه بسا که طرف مقابل خود را به سمت بازی گوشی سوق دهد.
لکن عباراتی را که شما در ادعیه (از جمله دعای ابوحمزهی ثمالی) میبینید موجهای بسیار عظیمی را می آفریند که برای هر کسی متناسب با خودش قابل بهره وری معنوی است، بگونه ای که گاهی او را در قله یک موج قرار می دهد و گاهی هم در شیب آن؛ اما در هر صورت طوفان عظیمی را در روح فرد ایجاد می کند. پس نحوه دستگیری در هیچکدام از اینها، مثل نحوه دستگیری شعراء نیست بلکه بسیار رفیع تر است.
1/3- لزوم همسوئی تمثیل با هدف اصلی
لذا آنچه را که اینجا می خواهیم عرض کنیم این است که ما چگونه تولی پیدا کرده و به چه صورت (ذهن و روح مخاطب خود را) کنترل نمائیم؟ آیا باید آنرا یله و رها گذاشت و بگوئیم هر کسی به هر اندازه ای که قلم او کشش دارد مجاز است که مشتری خود را به هر بهانه ای بدنبال خود بکشد؟! و یا اینکه باید بگوئیم: «راقب الله» یعنی خدای متعال را مواظب باش؟ نتیجه اینکه وقتی می خواهیم مثال بیاوریم و افراد را حرکت بدهیم، هم باید بسیار شیرین و سهل با او صحبت کنیم، و هم شیرینی آن بگونه ای باشد که مخالفت تاکتیک را با استراتژی و مخالفت محور اصلی را با تمثیل و مخالفت مقصدی را که دارید با سیر یا حرکتی را که می خواهید ایجاد کنید، به دنبال نداشته باشد. یعنی اینگونه نباشد که مخالفتی ایجاد شود که این فرد در راه دیگری رشد پیدا کند.
4- بیان تفاوت خصائص و آثار هنر مادی با هنر متعهد و انقلابی
قلم برای خود قلم یا هنر برای خود هنر، فقط یک معنا دارد و آن هم تفسیر مادی از هنر است. البته در تفسیر مادی از هنر تکاملی، بالطبع انعکاسات مادی در جریان تکامل بوقوع می پیوندد که مسلما اثر مادی نیز بر جامعه میگذارد. ولی هنری را که شما پایگاه آن را در تولی و ولایت می بینید بگونه ای دیگر است؛ چرا که هنر متعهد، هنر انقلابی و هنر تکاملی، هنری نیست که یله و رها نیست، هنری است که دلخوش به ریاست بر دلهاست بلکه آرزومند هدایت دلها، مغزها و دستها به طرف خدمتگذاری به دین است.
1/4- لزوم توجه دادن ذهن مخاطب به امر آخرت و هدف خلقت
اگر اینگونه شد با این وصف هرگاه شما مقاله سحرآمیزی نیز از کسی بخوانید بلافاصله خواهید گفت که چرا این فرد اینگونه قلم بر کاغذ برده است؟ اینکه زمین و آسمان را به هم دوخته است برای چیست؟ طبعاً اگر دیدید که این مقاله فقط برای بازی کردن با همین عالم است و نتیجه آن، مشغول شدن به این دنیا می باشد خواهید گفت: این مقاله و اصلا این هنر، هنر بدی است و ارزشی هم ندارد. حتی اگر برای بازی کردن با این عالم نیز نباشد بلکه تنها برای دلخوش کردن انسان به وعده ها باشد باز هم هنر مذمومی است چرا که این هم خود، نحوه دیگری از بازی است.
مثلا بازی با طبیعت که بعضا اسم آنرا نظر به آفاق و انفس و رشد ملکه عرفانی می گذارند از همین قبیل است! چرا که قصد این فرد تنها برای ایجاد خوشی نسبت به آبشار است که مخاطب خود را مثلا به آبشار تحریک می کند لذا دیگر کاری به این ندارد که اصلا این پدیده برای چه خلق شده است و یا بزرگ کردن (مظاهری مادی) چون کوه و دشت و دریا و صدای پرندگان و... که تجلیل نابجا از آنها باعث بالا رفتن هوس مادی در مخاطب می شود و ذهن او را از «قنطره بودن دنیا» و راه گذر بودن آن نسبت به آخرت دور میکند نیز از همین قبیل هنرهاست.
واقعا گل و گیاه و کوه و دشت و دریا و زیبائیهای آنها برای چه درست شده است؟ آیا برای این است که انسان بگوید: انصافا خیلی خوب است که انسان، یک ویلایی در فلان جنگل و در نزدیکی فلان آبشار داشته باشد تا بهتر و بیشتر احساس خلود در این عالم کند؟! اگر حقیقت چنین است پس چرا علی بن ابیطالب(ع) از این کارها نکرده است؟ اگر اینگونه عرفان، عرفان بلندی است، پس چرا انبیاء به دنبال این عرفان نرفته اند؟! چه اینکه شما در بین انبیاء حتی یک نفر را هم پیدا نمی کنید که مکانی را درست کرده باشد تا هر از گاهی برای تنعم نسبت به این عالم به آنجا برود. بلکه اگر مکانی را نیز از عالم انتخاب کرده اند تنها برای عبادت بوده است.
آیا غار حرا مکان راحتی است؟ لذا اگر انبیاء مکانی را نیز انتخاب کرده اند که از جامعه خارج بشوند، عمل آنها شبیه به اعتکاف در مسجد بوده است. البته من نمی گویم که ما هم مانند انبیاء می توانیم عمل کنیم، ولی مسئله اینجاست که ما توسط هنری که ارائه می دهیم میخواهیم مردم را به چه امری دعوت کنیم؟ آیا وقتی میخواهیم به طبیعت برویم باید به گونه ای برویم که همان جا ماندگار شویم؟! گاهی دیده اید که صدا و سیما شعرهای حافظ را با مناظر آبشار و گل و گیاه همراه کرده و آنها را توأم با هم نمایش می دهد.
البته اینکه اینکار صدا و سیما خوب است یا خیر، فعلا کاری نداریم، ولی بهرحال این نوع نمایش، ادراک آنها را از هنر نشان می دهد. یعنی کسی که برنامه ریز این صحنه هاست خیال میکند که این حالت، حالت عرفانی است و آن تصاویر نیز مناظر آن است! و حال آنکه برخوردهای این چنینی با امر هنر اصلاً استحباب رفتن روزانه و یا هفتگی به قبرستان را که در روایات به آن سفارش شده است از ذهن بیننده می برد. مثلاً در روایت است که: «اکیس الناس اذکرکم للموت» یعنی زیرکترین شما متذکرترین و آشناترین شما نسبت به مرگ هستند، اما آیا با این مناظر و اشعار میتوان چنین ذهنیت و روحیه ای را تقویت کرد؟! ولی می بینید که این حالات واقعی عرفانی با تمثیل های قرآنی سازگار است.
پس در یک تعریف، پای نظریه «هنر برای هنر» در کار است که اصلا پیدایش استعداد هنرمند، بوسیله فعل و انفعالات مادی حاصل می شود مانند استعدادی که در معادن و منابع پیدا می شود. البته چنین هنری می تواند منعکس کننده توانمندی ها و نیازمندی های جامعه، برای جامعه باشد که هم در اندیشه مؤثر است و هم در اعمال.
ولی تعریف دیگر این است که هنر باید براساس یک تولی و ولایتی بوجود آمده و تحت کنترلی نیز باشد بگونه ای که مقصدی مشخص را دنبال کند. مثلا هنری که امام (رضوان الله تعالی علیه) در هدایت نهضت داشتند از این قبیل بود. چه اینکه اگر کلیه اعلامیه های ایشان را کنار یکدیگر بگذارید می بینید که پایه تمام آنها بر روی اسلام بوده است. لذا آنچه که در کل آنها از سوی ایشان اشراب شده است، الهی و اسلامی بودن می باشد...
2/4ـ ضرورت برخورد متناسب با پیچیدگی نظام کفر
... در دنیای امروز شاهدیم که نظام کفر، شکل اسارت را از صورت اسارت یک فرد نسبت به فرد دیگر در آورده و به یک اسارت سازمانی در مقصد دنیا تبدیل کرده است فلذا اختیارات مردم به امید شهوات، کمتر شده است. و این کلام نورانی نیز از همین رو به ما رسیده است که: «یُمنّیهم و یَعِدُهم» ولکن باطن آن، قضیه دیگری است.
چرا که کفر در ظاهر، تحریک به شهوت دارد و در باطن، کلیه مظالم و رذایل اخلاقی را داراست. لذا استکبار نمی تواند رذائل اخلاقی را از خود دور کند، یعنی کسی که استکبار نسبت به طاعت خدای متعال کرد حتما عبادت نفس خود را خواهد کرد و بخاطر همین است که شما حتما استکبار را در اخلاق او مشاهده می کنید. البته چه بسا مردم به واسطه شکل پیچیده سازمانی آن، اغفال شوند؛ یعنی ممکن است ابلیس، بنام مردم حیله ای درست کند که اسارتی به مراتب شدیدتر از اسارت دوران های گذشته تاریخ را فراهم کند.چه اینکه اگر در آن دوران، تنها اسارت برای دست ها و بازوها مطرح بود، اکنون مسئله پیچیده تر شده و برای مغزها و دلها فراهم گردیده و وجدان های بشری را به اسارت کشیده شده است؛ بگونه ای که فطرت مردم در حجابی غلیظ قرار گرفته است.
5ـ نقش «کلمات» در سازماندهی روابط و نقش این سازماندهی در «امکان پرورش اجتماعی»
و اما مطلبی دیگر که لازم به ذکر است این است که همان گونه که رابطه بین انسان و امکان، «علوم تجربی» است رابطه بین انسان ها نیز همین «کلمات و هنر» است. لذا کیفیت ارتباط، هنر است بگونه ای که محتوای آن در یک رتبه، فکر خواهد بود و در رتبه دیگر حالات. بنابراین در سرپرستی یا اضلال دل ها، مغزها و ارتباط های اجتماعی آنچه نقش اول را دارد هنر است. به عبارت بهتر هنر، وسیله مهمی در ارتباط است که محتوای آن خودِ «تولی و ولایت» است.
در نتیجه, نسبیّت انسان بین تولی و ولایت شکل می گیرد. یعنی قدرت ارتباطی و جایگاه او که تعریف کننده قدرت اجتماعی اوست بدین صورت معین می شود.البته ظرفیت تولی و ولایت در هنر مطرح نیست ولی ظهور «جهت تأثیر» حتما در هنر مطرح است. پس «کیفیت ارتباط» به وسیله هنر است و سازماندهی روابط هم از کلمات آغاز شده و به کیفیت سازمان ختم می شود. یعنی این کلمات بگونه ای به هم نظام پیدا می کنند که می توانند مانند وسائل ارتباط اجتماعی، وسیله ربط شوند. چه اینکه اگر اتوبان های اصلی به طرف معبدهای الهی باشد، حضور در معابد الهی سهولت پیدا می کند و اگر به طرف معابد دنیایی باشد، حضور در معابد دنیایی؛ هکذا کیفیت ارتباط و نوع سازماندهی روابط نیز باعث ضیق شدن یا توسعه امکان پرورش اجتماعی میگردند.
1/5ـ توقف «توسعة روابط اجتماعی» بر «ارتقاء تفاهم» و توقف «توسعة تصرفات عینی» بر توسعة روابط
5/1/1- نقش هنر در ارتقاء تفاهم اجتماعی
البته ممکن است شما روابطی را در یک مجموعه تنظیم کنید ولی قبل از تنظیم این روابطی که در عینیت تنظیم شده است، باید به تفاهم رسیده باشید؛ یعنی قبل از آن باید توسعه تفاهم پیدا شده باشد. هر چند که توسعه تعلق، مرتبه دیگری است که محتوای آنرا درست می کند ولی آن محتوا اگر این شبکه را نداشته باشد، قدرت جریان پیدا نمی کند. کما اینکه قدرت جریان عینی خارجی در صورتی است که ارتباطات اجتماعی، یعنی شکل سازمانی آن مشخص شده باشد.
ولی مهم این است که تشخص آن، به ارتقاء تفاهم است و ارتقاء تفاهم هم به وسیله هنر صورت می پذیرد. البته خود ارتباط اجتماعی هم بعدا زادگاه پیدایش تکنولوژی متناسب خواهد بود که می تواند جریان نیازها را در خصوص تصرف نسبت به عینیت، اداره کند. یعنی اگر شما بخواهید در عینیت بگوئید که باید روزی تکنولوژی قوی شود باید قبل از آن، روابط اجتماعی و قبل از روابط اجتماعی هم تفاهم اجتماعی تقویت شده باشد. اگر ما بخواهیم یک جدول از ظرفیت تولی و ولایت درست کنیم، و حکومت تولی و ولایت را بر هنر در نظر بگیریم باید اولین ظهوری که در شکل اجتماعی پیدا میکند همین امر وصول به تفاهم باشد.
6ـ ضرورت بحث از جایگاه هنر
و اما مطلب دیگر این است که اگر ما صحبت از منزلت و جایگاه هنر میکنیم برای این است که ربط آن را با فلسفه ای که بحث می کنیم و اصولا با وظیفه ای که داریم، بخوبی بدانیم. یعنی باید بتوانیم بگوئیم که در آن فلسفه، پایگاه هنر چیست.
7- ارائه تعریف سوم از هنر و جایگاه آن
ولی همچنانکه گذشت یک وقتی است که می گوئید، پایگاه هنر در فلسفه مادی چنین است که انعکاس نیازمندی ها و توانمندی های جامعه را متناسب با مراحل تکامل صورت داده و در واقع ابزاری برای توسعه اندیشه یا عملیات اجتماعی است. ولی تعریف دیگر این است که اصلا هنر، حضور در عالم اوهام و تصرف در قوه واهمه و تخیل (مانند شعر و خطابه) است که اینگونه تعریف نیز برای هنر شده است.
8- بیان نقش هنر و هنرمند در نصرت ولّی اجتماعی
ولی یک وقت هم میگوئید هنر، ابزار تولی و ولایت آن هم در شکل تفاهم اجتماعی آن است. لذا یک نویسنده باید به اهل بیت طاهرین(ع) متوسل باشد؛ یعنی بترسد از اینکه قلم را هرگونه که میخواهد بگرداند. در عین حال نیز از این بترسد که قلم را زمین گذاشته و مطلبی را ننویسد، طبعا در این حال به ائمه طاهرین(ع) متوسل شده و عرضه می دارد که به من کمک کنید تا درست انجام وظیفه کنم.
در این صورت آیا می شود که نویسنده اعتنائی به این نداشته باشد که شرایط جامعه چیست و ولیّ جامعه چه میگوید؟! خیر! پس باید ببیند که چگونه می تواند تسهیل کننده راه کسی باشد که سنگینی پرچم اسلام بر دوش اوست و چگونه می تواند در محدوده منزلت خود، فهم و عمل و دلبستگی جامعه را به دنبال ولی فقیه سرپرستی کرده و ارتقاء بدهد و چگونه میتواند باطلالسحر تولی به ولایت کفار باشد که البته این تولی هم به نوبه خود در عمل و فکر و دل مردم به وسیله انواع شرایطی که کفار ایجاد کرده اند بوجود آمده است. به عبارت دیگر چگونه می تواند ابطال باطل کند و حقایق را در منزلتی که هست به مردم آن هم بر حسب استعدادهای آنها نشان بدهد تا ایشان نیز همراه شوند؟
بنابراین هنر متعهد و انقلابی در عین حالی که از تمثیل متناسب با زمان خودش استفاده میکند که در جای خودش بحث های آن انشاءالله تعالی عرض خواهد شد همچنین دنبال این نیز هست که منتجه نهایی مثلاً یک مقاله چیست؟ کل این روندی را که بر صفحه کاغذ آورده ام اصلا چه تأثیری دارد؟ از اینرو باید به ظرفیت مستمع و نیز نیازمندی جامعه توجه داشته باشد، یعنی آنها را به طرف کمال ببرد ولی بگونه ای که نه از رهبری جلو بیفتد و نه از او جا مانده و به امر دیگر مشغول شود. پس ضروری است که از اولِ کار، روی مشغول کردن و سرگرم نمودن مخاطبین خط بطلان بکشد.
9ـ شیوة برخورد هنرمندِ نویسنده با کلمات اهل بیت (ع)
از این رو یک نویسنده متعهد کسی است که کلمات اهل بیت (صلوات الله علیهم اجمعین) را به عنوان معبدی برای مناسک عبادتی مردم فرض کند و کلمات و تعابیری را که خود می آورد به عنوان مهمان خانه ای متناسب با این معبد می داند، نه اینکه مهمان خانه و هتلی باشد برای فزون طلبی و جمع کردن اموال.
به عبارت بهتر زائرسرایی باشد که تجهیزات متناسب با این زائر را برای زیارت فراهم میکند. لذا ضروری است که تمامی اعمال مردم را به عنوان زیارت ائمه طاهرین(ع) و زیارت حقایق بگیرد، نه اینکه فقط رفتن آنها به اماکن مقدسه را به عنوان زیارت قلمداد کند. با این وصف باید در تمام آن اعمال سعی کند که تسهیل کننده اعمال مردم، به طرف خیرات بوده و بتواند علاوه بر یاری پرچم توحید، با همة شؤون پرچم کفر نیز مقابله کند.
10- لزوم تناسب کیفیت تمثیل، با سلیقه مخاطبین
البته در بخش تمثیل صحبت خواهیم کرد که مثلا متناسب با رشته اقتصاد باید با لسان اقتصادی سخن گفت و اگر مخاطب شما پزشک است، از پزشکی و اگر دانشجوی صنعتی است، تمثیلی صنعتی بیاورید و هکذا اگر دانشجوی رشته قضائی یا حقوق یا متالوژی یا... باشد. یعنی لغتهایی را که بکار می گیرید اولا برای اظهار تفاخر نباشد، و ثانیا از ارتکازات جا افتاده هر دسته ای برای منتقل شدن آنها به آن مقصد الهی که در نظرتان است استفاده کنید تا او که همراه شما می آید احساس سختی نکند بلکه بر این باور باشد که با زبان خودش با او صحبت می کنید. البته این امر، امر بسیار سنگینی است که وظیفه آن بر دوش همه ماست هر چند که برای کسی این وظیفه بیشتر است و برای دیگری کمتر. امیدواریم که خداوند به همه توفیق بدهد.
انتهای متن/

پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد