91/09/15 - 08:08
شماره: 13910913000892
جستاری در کتاب "شیعه در اسلام" نوشته علامه طباطبائی،بخش سوم و پایانی/
امامت در ظاهر و باطن امور

خبرگزاری فارس: در هر امتی ، پیغمبر و امام آن امت در کمال حیات معنوی دینی که به سوی آن دعوت و هدایت می کنند، مقام اول را حائز می باشند زیرا چنانکه شاید و باید به دعوت خودشان عامل بوده و حیات معنوی آنرا واجدند.

در بخش دیگر به تفاوت میان نبی و امام پرداخته و اینگونه می آورد که :

((دلیل گذشته در مورد دریافت داشتن احکام و شرائع آسمانی که به واسطه ی پیغمبران انجام میگیرد همینقدر اصل وحی یعنی گرفتن احکام آسمانی را اثبات می کند نه استمرار و همیشگی آنرا به خلاف حفظ و نگهداری آن که طبعا امری است استمراری و مداوم . واز اینجاست که لزوم ندارد پیوسته پیغمبری در میان بشر وجود داشته باشد ولی وجود امام که نگهدارنده ی دین آسمانی است پیوسته در میان بشر لازم است وهرگز جامعه بشری از وجود امام خالی نمیشود بشناسند یا نشناسند و خدای متعال در کتاب خود میفرماید (و اگر به هدایت ما که هرگز تخلف نمیکند کافران ایمان نیاوردند ما گروهی را به آن موکل کرده ایم که هرگز به آن کافر نخواهند شد)

وچنانکه اشاره شد نبوت و امامت گاهی جمع میشود و یک فرد دارای هر دو منصب پیغمبری و پیشوائی ( اخذ شریعت آسمانی و حفظ بیان آن)میشود و گاهی از هم جدا می شوند چنانکه در ازمنه ای که از پیغمبران خالی است در هر عصر امام حقی وجود دارد و بدیهی است عدد پیغمبران محدود وهمیشه وجود نداشته است .

خدای متعال در کتاب خود جمعی از پیغمبران را به امامت معرفی فرموده است چنانکه درباره ی حضرت ابراهیم می فرماید (وقتیکه خدای ابراهیم او را به کلمه هائی امتحان کرد پس آنهاراتمام کرده و به آخر رسانید فرمود: من تورا برای مردم امام و پیشوا قرار می دهم ابراهیم گفت و از فرزندان من _ فرمود عهد و فرمان من به ستمکاران نمی رسد) و می فرماید :(و ما ایشان را پیشوایانی قرار دادیم که به امر ما هدایت و رهبری می کردند)).

در بخش بعدی ایشان به این امر تاکید می نمایند که امامت تنها یک مقام ظاهری نیست و رسالت امام تنها در ظاهر و بر ظاهر اعمال افراد نیست و اساسا امامت در باطن اعمال هم مورد تاکید قرار دارد و اساسا یکی از وظایف اصلی امام همین امامت در باطن اعمال امت است :((امام چنانکه نسبت به ظاهر اعمال افراد پیشوا و راهنماست همچنان در باطن نیز سمت پیشوائی و رهبری را دارد و اوست قافله سالار کاروان انسانیت که از راه باطن به سوی خدا سیر می کند. برای روشن شدن این حقیقت به دو مقدمه ی زیرین باید عطف توجه نمود.

اول – جای تردید نیست که به نظر اسلام و سایر ادیان آسمانی یگانه وسیله ی سعادت و شقاوت واقعی و ابدی انسان ، همانا اعمال نیک و بد اوست که دین اسمانی تعلیمش می کند وهم ازراه فطرت ونهاد خدا دادی نیکی و بدی آنها را درک می نماید. وخدای متعال از راه وحی و نبوت این اعمال را مناسب طرز تفکر ما گروه بشر با زبان اجتماعی خودمان ،در صورت امرونهی و تحسین و تقبیح بیان فرموده و در مقابل طاعت و تمرد آنها برای نیکوکاران و فرمانبردان ، زندگی جاوید شیرینی که مشتمل بر همه ی خواستهای کمالی انسان می باشد،نوید داده وبرای بدکاران و ستمگران زندگی جاوید تلخی که متضمن هرگونه بدبختی و ناکامی می باشد خبر داده است .

و جای شک و تردید نیست که خدای آفرینش که از هر جهت بالاتر از تصور ما است ، مانند ماتفکر اجتماعی ندارد و این سازمان قرار دادی آقائی و بندگی فرمانروائی و فرمانبری و امرونهی و مزدوپاداش در بیرون از زندگی اجتماعی ما وجود ندارد و دستگاه خدائی همانا دستگاه آفرینش است که در آن هستی و پیدایش هرچیز به افرینش خدا طبق روابط واقعی بستگی دارد و بس. و چنانکه در قرآن کریم و بیانات پیغمبر اکرم اشاره شده دین مشتمل بر حقایق و معارفی است بالاتر از فهم عادی ماکه خدای متعال آنها را با بیانی که با سطح فکرما مناسب و با زبانی که نسبت به ما قابل فهم است،برای ما نازل فرموده است .

از این بیان باید نتیجه گرفت که میان اعمال نیک و بدو میان آنچه در جهان ابدیت از زندگی و خصوصیات زندگی است ، رابطه ی واقعی برقرار است که خوشی و ناخوشی زندگی آینده به خواست خدا مولود آنست . و به عبارت ساده تر در هریک از اعمال نیک و بد ، در درون انسان واقعیتی به وجود می آیدکه چگونگی زندگی آینده ی او مرهون آنست.

انسان بفهمد یا نفهمد ، درست مانند کودکی است که تحت تربیت قرار میگیرد،وی جز دستورهایی که از مربی با لفظ((بکن و نکن))میشنود و پیکر کارهائی که انجام می دهد،چیزی نمی فهمد ولی پس از بزرگ شدن و گذراندن ایام تربیت به واسطه ی ملکات روحی ارزنده ای که در باطن خود مهیا کرده در اجتماع به زندگی سعادتمندی نائل خواهد شد واگر از انجام دستورهای مربی نیکخواه خود سرباز زده باشد جز بدبختی بهره ای نخواهد داشت . یا مانند کسیکه طبق دستور پزشک به دوا و غذا و ورزش مخصوصی مداومت می نماید وی جز گرفتن و به کار بستن دستور پزشک با چیزی سروکارندارد ولی با انجام دستور،نظم و حالت خاصی در ساختمان داخلی خود پیدا میکندکه مبدا تندرستی و هرگونه خوشی و کامیابی است .

خلاصه انسان در باطن این حیات ظاهری حیات دیگر باطنی ( حیات معنوی) دارد که از اعمال وی سرچشمه میگیرد و رشد میکند و خوشبختی و بدبختی وی در زندگی آن سرا ، بستگی کامل به آن دارد. قرآن کریم نیز این بیانات عقلی را تائید میکند ودر آیات بسیاری برای نیکوکاران و اهل ایمان حیات دیگر و روح دیگری بالاتر از این حیات و روشن تر از این روح اثبات مینماید و نتایج باطنی اعمال را پیوسته همراه انسان می داند ودر بیانات نبوی نیز به همین معنی بسیار اشاره شده است.

دوم_ اینکه بسیار اتفاق می افتد که یکی از ما کسی را به امری نیک یا بد راهنمائی کند در حالیکه خودش به گفته ی خود عاملی نباشد ولی هرگز در پیغمبران و امامان که هدایت و رهبریشان به امر خداست ، این حال تحقق پیدا نمی کند ایشان به دینی که هدایت می کنند و رهبری آنرا به عهده گرفته اند ، خودشان نیز عاملند و به سوی حیات معنوی که مردم را سوق می دهند ، خودشان نیز دارای همان حیات معنوی می باشند زیرا خدا تاکسی را خود هدایت نکند هدایت دیگران را به دستش نمی سپارد و هدایت خاص خدائی هرگز تخلف بردار نیست)).

سپس موارد مطروحه را گردآوری کرده و نتیجه ی ذیل را از آنها استخراج می نماید:

((1- در هر امتی ،پیغمبر و امام آن امت در کمال حیات معنوی دینی که به سوی آن دعوت و هدایت می کنند،مقام اول را حائز می باشندزیرا چنانکه شاید وباید به دعوت خودشان عامل بوده و حیات معنوی آنرا واجدند.

2- چون اول هستند و پیشرو و راهبر همه هستند از همه افضلند.

3 – کسیکه رهبری امتی را به امر خدا به عهده دارد چنانکه در مرحله ی اعمال ظاهری رهبر و راهنماست در مرحله ی حیات معنوی نیز رهبرو حقائق اعمال با رهبری او سیر می کند)).

قاسم رکن آبادی

منبع:مرکز اسناد انقلاب اسلامی

انتهای متن/

اخبارمرتبط :
پربازدیدترین اخبار فارس
پربازدیدترین اخبار دیدگاه