91/12/07 - 01:15
شماره: 13911206000462
فرهنگ به‌زور جهانی‌‌شده

خبرگزاری فارس: انسان‌ مدرن‌ فلاکت‌ را درمی‌یابد، ولی‌ به‌ راه‌ حل‌ نمی‌رسد؛چون‌ الگوی فکری‌ انسان‌ مدرن‌ همین‌ است. اما برای‌ ما مسلمانان نه‌ تنها این‌گونه‌ نیست، بلکه‌ سبب‌ می‌شود با احساس‌ خطر بیشتری‌ به‌ دامن‌ دین‌ رجوع‌ کنیم.

خبرگزاری فارس: فرهنگ به‌زور جهانی‌‌شده

اینکه جهانی‌شد‌گی برای فرهنگ را محنت بدانیم یا نعمت، به موضوع‌‌های پسینی و پیشینی بسیاری وابسته است که در ساخت فرهنگ‌ها شکل مؤثر بوده است. آیا فرهنگ‌ زادۀ طبیعت است؟ شیوۀ معیشت فرهنگ را می‌سازد یا برعکس؟ آیا انسان‌ها می‌توانند فارغ از موضوع تاریخی و جغرافیایی خود دارای فرهنگی جهانی شوند؟

آیا فرهنگ‌ها واقعاً کارکرد فرهنگی دارند یا در خدمت سیاست و اقتصاد درآمده‌اند؟ آیا اساساً مراکز ثروت و قدرت می‌توانند با رقبا گفتمانی داشته باشند؟ و ده‌ها پرسش جان‌دار دیگر باید طرح و بحث شوند تا حقیقت جهانی‌سازی فرهنگ روشن شود. یادداشت پیش‌رو در پی پاسخ به چند پرسش از این نوع است.

در فرایند جهانی شدن فرهنگ نیز جهانی می‌شود؛ اما این فرهنگ، فرهنگی‌ ابزاری‌ است که‌ زمینۀ ورود انسان‌ها به این‌ فرایند‌ را فراهم می‌کند. درواقع جهانی‌ شدن‌ هم‌ فرهنگ‌ خودش‌ را می‌خواهد؛ یعنی‌ همۀ‌ ابزارهای‌ فرهنگی‌ به‌معنای‌ عام‌ کلمه‌ که‌ می‌توانند ضدفرهنگی‌ هم‌ باشند و همۀ‌ فرهنگ‌هایی‌ که‌ می‌توانند به‌ گونه‌ای‌ با روح‌ و روحیۀ‌ انسان‌ها سروکار داشته‌ باشند، در خدمت‌ آن‌ قرار می‌گیرند که‌ آدم‌ را شیفتۀ‌ این‌ عالم‌ کنند و آن‌قدر این‌ عالم‌ را برای‌ او دلپذیر نمایند که‌ جز این‌ عالم، چیز دیگری‌ نخواهد؛ یعنی‌ در این‌ جهان‌ لذت‌ ببرد، این‌ جهان‌ را جهان‌ خودش‌ بداند و آنجا احساس‌ سکون‌ و آرامش‌ کند.

آنچه بخواهد مقابل‌ این‌ جریان‌ بایستد، باید این‌‌جهانی‌ نباشد. هر چه‌ که‌ این‌جهانی‌ نباشد در مقابل‌ این‌ فرآیند ایستاده‌ است. مسیحیت‌ از نظر‌ بافت، ساخت‌ و ساختار هیچ‌ مشکلی‌ ندارد، که‌ به‌ معنای‌ امروزی‌ آن‌ این‌جهانی‌ بشود، شریعتی‌ ندارد، کم‌وبیش‌ مانند ماهیت‌ لابشرط‌ می‌ماند که‌ با هر چیزی‌ جمع‌ می‌شود. بودیسم‌ و کنفوسیوسیسم‌ هم‌ همین‌طور هستند.

ساحت‌ بودیسم‌ فوق‌العاده‌ فردی‌ است و در ساحت‌ فردی‌ هم‌ مشکلی‌ پیش‌ نمی‌آید؛ یعنی‌ یک‌ انسان‌ می‌تواند درحالی‌که‌ پست‌مدرن‌ است، بودیست‌ هم‌ باشد. امروز بسیاری‌ از هم‌جنس‌بازان‌ غربی‌ به‌ بودیسم‌ هم‌ علاقه‌مندند. تنها چیزی‌ که‌ با این‌ پدیده به‌ صورت‌ منسجم‌ مقابله‌ می‌کند، رویکرد دینی‌ و اسلامی‌ ماست که ساحت‌ آن‌ فردی‌ مطلق‌ نیست، بلکه اجتماع‌ را هم‌ دربر می‌گیرد.

همچنین‌ در حکم الگویی‌ فکری‌ از همان‌ ابتدا ساحتی‌ که‌ برای‌ انسان‌ فرض‌ می‌کند فوق‌العاده‌ گسترده است؛ بنابراین‌ رفتار انسان‌ در آن‌ ساحت‌ دیگر این‌جهانی‌ نیست. این‌ مطلبی‌ است‌ که‌ هانتینگتون‌ هم در مسئلۀ‌ برخورد تمدن‌ها به آن اشاره کرده و گفته است‌ تنها انسان‌هایی‌ که به‌ صورت‌ احتمالی‌ ممکن‌ است‌ مقابل‌ این‌ جریان‌ بایستند، همین‌ مسلمانان‌ هستند؛ زیرا نوع جهان‌بینی آنها اجازه‌ نمی‌دهد که‌ فقط به‌ این‌ دنیا بچسبند و چیز دیگری‌ را قبول‌ نداشته‌ باشند. فشار آنها به‌ ما مسلمانان در همین‌ نکته‌ است که‌ این‌ است‌ و جز این‌ نیست، همین‌ را بگیرید و زندگی‌ کنید و لذت‌ ببرید.

اما اگر قرار باشد مسلمانان‌ نسبتی‌ با دینشان‌ داشته‌ باشند، بزرگ‌ترین‌ خطر به‌ شمار می‌آیند و خطر همین‌ هلال‌ سبز است، همین‌ کمربند سبزی‌ که‌ از شاخ‌ افریقا تا اندونزی‌ کشیده‌ شده‌ است؛ در نتیجه‌ با این‌ نمی‌توانند کاری‌ کنند یا باید آن ‌را حذف‌ کنند یا تحمیل،‌ یا اسلام‌ را به‌ فاندامنتالیسم‌ و غیرفاند امنتالیسم‌ تقسیم‌ نمایند؛ اسلامی‌ که‌ با سکولاریسم‌ جمع‌ می‌شود و اسلامی‌ که‌ به‌ مدرنیته‌ علاقه‌ دارد.

آنها می‌کوشند روایت‌های‌ گوناگونی‌ از اسلام‌ پیدا کنند تا روایات‌ متناسب‌تر را لطیف‌تر و جلوۀ‌ دیگر اسلام‌ را خشن‌تر نشان‌ بدهند، ولی‌ واقعیت‌ این‌ است که‌ مسلمان‌ ــ چه‌ شیعه‌ و چه‌ سنی‌ ــ زمانی‌ که‌ رابطۀ‌ حقیقی‌ خود را با کتاب‌ مقدس‌ ــ یعنی‌ قرآن‌ ــ برقرار می‌کند، با عالم‌ و ساحتی‌ روبه‌رو می‌شود که‌ این‌جهانی‌ نیست؛ بنابراین‌ این‌ مسئله‌ به‌ هیچ ر‌وی‌ حل‌ نخواهد شد. تا زمانی‌ که‌ مسلمان‌ رابطۀ‌ حقیقی‌اش‌ را دارد، به‌ آن‌ ساحتی‌ فکر می‌کند که‌ حقیقت‌ دارد، بحث‌ بر سر درستی‌ و نادرستی‌ آن‌ نیست، اینها دو عالم‌ زیست‌ دارند و این‌ دو با هم‌ جمع‌ نمی‌شوند.

یکی از دلایل مخالفت غرب با انقلاب اسلامی هم به همین خاطر است؛ با پیروزی‌ انقلاب‌ اسلامی همۀ‌ ساحت‌ غرب‌ زیر سوال‌ رفت، هم‌ از نظر اندیشه‌ و هم‌ از نظر اقتصادی؛ چون‌ منطقۀ‌ خاصی‌ تحت‌ تأثیر این انقلاب قرار گرفت که‌ سرشار از نفت‌ است و از نظر‌ ژئوپولیتیک‌ منطقه‌ای فوق‌العاده‌ حساس‌ قلمداد می‌شود‌ و نیز شاهراه‌های‌ خاصی‌ را در اختیار دارد.

ازاین‌‌رو‌ غرب با پیروزی انقلاب اسلامی‌ به‌ شدت‌ تکان‌ خورد؛ به‌ویژه‌ که‌ ممکن‌ بود این انقلاب فراگیر هم‌ باشد؛ یعنی‌ یکی‌ از مشکلات‌ غرب‌ در رویارویی با انقلاب، اول‌ خود ایران‌ بود، که‌ آن‌ را از دست‌ داد. مسئلۀ‌ مهم‌تر آیندۀ‌ منطقه‌ بود؛ از نظر آنها منطقه‌ داشت به‌ آتش‌ کشیده‌ می‌شد؛ بنابراین، تمام‌ جهان‌ غرب‌ علیه‌ ما عمل‌ کردند، اما عامل مهم در رویارویی آنها با انقلاب اسلامی را باید در اندیشۀ مطرح شده در انقلاب جست. در انقلاب‌ اسلامی‌ الگوی‌ نویی‌ به‌ صحنه‌ آمد که مبانی‌ فلسفی‌ و فکری‌ محکمی‌ داشت‌ و از همه‌ مهم‌تر بین‌ آن‌ مفهوم‌ و مردم‌ نسبتی‌ برقرار شده‌ بود که‌ همه‌ یک‌جور می‌اندیشیدند و دیگر نمی‌شد به‌ آسانی‌ آن‌ را تکان‌ داد؛ درواقع موجی‌ بود که‌ همه‌ جا را فرا گرفته بود.

در کل باید گفت همۀ‌ آن‌ ابزارهای‌ فرهنگی، در آنجا که‌ ما اسم‌ آن‌ را فرهنگ‌ می‌گذاریم ــ درصورتی‌ که‌ می‌تواند ضد فرهنگی‌ هم‌ باشد ــ در خدمت‌ محقق‌ کردن‌ همان‌ اهداف‌ سیاسی‌ و اقتصادی‌ است‌ و حتی‌ سیاست‌ هم‌ در خدمت‌ ابزار اقتصاد است. سیاست‌ بین‌الملل‌ و دیپلماسی‌ بین‌الملل‌ به‌ طور مطلق‌ امر مستقلی‌ نیستند، بلکه همۀ‌ آنها برای‌ تحقق‌ چیز دیگری‌ اعمال می‌شوند. دیپلماسی‌ تنها برای‌ دیپلماسی‌ نیست، سیاست‌ به‌ خرج‌ نمی‌دهند، که‌ سیاستی‌ باشد، سیاست‌ به‌خرج‌ می‌دهند تا‌ آرامشی‌ باشد. آرامش‌ برای‌ چه‌ باشد؟ برای‌‌ امری اصیل‌تر و از منظر آنها، آنچه‌ اصالت‌ دارد مسئلۀ‌ پول، قدرت‌ و سلطه‌ است.‌

بنابراین‌ از یک‌ منظر، ما با مدرنیته‌ خالص‌ روبه‌روییم؛ یعنی‌ حقیقت‌ مدرنیته‌ به‌ طور کامل‌ و به‌ زیبایی‌ آشکار شده‌ است که‌ چه‌ می‌خواهد و چه‌ هدف‌ و غایتی‌ دارد. الان‌ با صراحت‌ جلو آمده‌ است و می‌گوید که‌ اگر کسی‌ هم‌ نمی‌خواهد باید ازبین‌ برود. یا با من‌ هستید یا نه؛ چون‌ حقیقت‌ و ساحت‌ آن، همین‌ است. شاید ما در پیش‌بینی‌ زمان‌ این‌ اتفاق‌ شک‌ می‌کردیم، ولی‌ در نفس‌ آن‌ جای‌ شک‌ نیست.

انسانی‌ که‌ در این‌ دوره‌ زندگی‌ می‌کند؛ هرچه‌ به‌ جلو می‌رود؛ فلاکت‌ خودش‌ را درمی‌یابد، که‌ دست‌ او هم‌ به‌ جایی‌ بند نیست. انسان‌ مدرن‌ فلاکت‌ را درمی‌یابد، ولی‌ به‌ راه‌ حل‌ نمی‌رسد؛ چون‌ الگوی فکری‌ انسان‌ مدرن‌ همین‌ است. اما برای‌ ما مسلمانان نه‌ تنها این‌گونه‌ نیست، بلکه‌ سبب‌ می‌شود با احساس‌ خطر بیشتری‌ به‌ دامن‌ دین‌ رجوع‌ کنیم؛ مثل‌ بچه‌ای‌ که‌ از دامن‌ مادرش‌ دور شده است، خطر را که‌ احساس‌ می‌کند، به‌ دامن‌ مادرش‌ برمی‌گردد.

مدرنیته‌ برای‌ جهان‌ اسلام‌ یک‌ نهیب‌ است، که‌ خیلی‌ها دارند از آن‌ روی‌گردان‌ می‌شوند، امّا امریکایی‌ها به‌زور خواهند ماند؛ چون‌ قدرت‌ دارند، ولی‌ به‌ چه‌ قیمتی، بیداری‌ اسلامی‌ به‌ معنای‌ خیلی‌ عام‌ آن، برگشت‌ و عودت‌ به‌ حقیقتی‌ است که‌ مخالفت‌ با امریکا را در منطقه‌ بیشتر خواهد کرد، اما در جهان‌ مدرن، این‌طور نیست. جهان‌ مدرن‌ تنها می‌بیند که‌ بدبخت‌تر گشته‌ و زندگی‌ فلاکت‌بارتر شده‌ است، ولی‌ این‌ دلیل‌ نمی‌شود که‌ اگر عده‌ای‌ بدبخت‌ شدند، دست‌ و پایی‌ بزنند که‌ به‌‌ ساحت‌ جدیدی‌ دست‌ یابند.

آدم‌هایی‌ که‌ در غرب‌ مدرن‌ زندگی‌ می‌کنند ــ منظورم‌ از غرب، غرب‌ جغرافیایی‌ نیست ــ خروج‌ اینها از فضایی‌ که‌ در آن‌ زندگی‌ می‌کنند بسیار‌ مشکل‌ است، اینها فلاکت‌ را به‌ چشم‌ خواهند دید و گمان‌ می‌کنم که‌ این‌ همان‌ زمانی‌ است که‌ خداوند فرموده‌ است من‌ وعده‌ام‌ را تحقق‌ می‌بخشم. با آمدن‌ آن‌ منجی‌ حقیقی‌ مردم‌ تازه‌ می‌فهمند که‌ راه‌ حل‌ این‌ است؛ چون‌ فلاکت‌ خود را فهمیده‌اند، مردم‌ می‌فهمند که‌ حق‌ این‌ است.

زمانی‌ انسان‌ به‌ حق‌ روی‌ می‌آورد که‌ باطل‌ محض‌ را ببیند وگرنه‌ رویکردی‌ نخواهد داشت. درواقع بگویم‌ از حالت‌ سایه‌روشن‌ درمی‌آید. درکل چون‌ عالم‌ و ساحت‌ انسان مدرن همین‌ است، در این‌ عالم‌ و ساحت‌ نمی‌شود راه‌ حلی‌ پیدا کرد. عالم‌ دیگری‌ باید ساخت‌ و از نو آدمی. تا زمانی‌ که‌ ما در این‌ عالمی‌ که‌ تعریف‌ کرده‌ایم باشیم، راه‌ حلی‌ متصور نیست.

سعید رضوی

منبع: ماهنامه زمانه شماره 8

انتهای متن/


دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد