91/12/23 - 02:00
شماره: 13911220000766
درآمدی بر مکاتب نوظهور در ایران - بخش چهارم/
هدف غایی عرفان های نوظهور

خبرگزاری فارس: عرفان‌های نوظهور بر پایة مدرنیته استوار شده‌اند و یکی از ویژگی‌های مدرنیته، پذیرش سکولاریسم است. به همین دلیل هدف عالی و نهایی این عرفان‌ها،شادی و آرامش و امید به زندگی این جهانی که امری دنیوی و مادی است، می‌باشد.

خبرگزاری فارس: هدف غایی عرفان های نوظهور

اشاره

یکی از دغدغه‌های مهم در جوامع اسلامی، مسأله معنویت‌های نوظهور، فرقه گرایی و رواج اندیشه‌های خرافی در دنیای معاصر بوده است. با ظهور انقلاب عظیم اسلامی و احیای معنویت دینی همراه با خصیصه بزرگ و برجسته عرفانی حضرت امام(عج) شناختن عرفان ناب اسلامی و مطالعه‌ای جامع در مجموعه آثار عرفانی لازم و ضروری به نظر می‌آید.

در شمارة گذشته عرفان حقیقی از عرفان دروغین بازشناخته و به معیارهای عرفان واقعی اشاره شد، از جمله: 1. نیل به کمال، 2. مطابقت با فطرت، 3. مطابقت با شریعت، 4. هماهنگی دنیا و آخرت. با واکاوی این معیارها، تفاوت‌های اساسی و بسیار مهم روش سیر و سلوک و عرفان اسلامی با عرفان‌های کاذب روشن می‌شود. در این قسمت، برای روشن شدن کامل تفاوت‌ها، به شاخصه‌ها و معیارهای عرفان‌های دروغین پرداخته می‌شود.

شاخصه‌های عرفان‌های دروغین

همان‌طور که پیش‌تر اشاره شد، گروه‌ها و فرقه‌های زیادی با نام عرفان و معنویت فعال‌اند و هر روز با جاذبه‌ها و شگردهای مختلفی در شکار علاقمندان عرفان هستند. به همین علت در این فصل ویژگی‌های عرفان‌های کاذب مورد بررسی قرار می‌گیرد تا انحرافی بودن آن مکاتب بر همگان آشکار شود.

1. استفاده از ابزارهای جذاب ﴿شادی و ...﴾

عرفان‌های نوظهور بر پایة مدرنیته استوار شده‌اند و یکی از ویژگی‌های مدرنیته، پذیرش سکولاریسم است. به همین دلیل هدف عالی و نهایی این عرفان‌ها، <شادی و آرامش و امید به زندگی این جهانی> که امری دنیوی و مادی است، می‌باشد. یکی از این مکاتب جدید، مکتب <دالایی دامای> است که هدف نهایی خود را خوشی و نشاط می‌داند و مدعی است، دستیابی به چنین هدفی ربطی به باورهای دینی ندارد.

رهبر این مکتب می‌گوید: <من بر این باور هستم که هدف اصلی زندگی، جستجوی خوشبختی است. این، امری بدیهی است. اینکه معتقد به دین باشم یا نه و اینکه پیرو کدام مذهب هستم، تفاوت زیادی نمی‌کند. همة ما در زندگی خود به دنبال چیزی مطلوب می‌گردیم، به همین دلیل، به نظر من حرکت زندگی رو به سوی خوشبختی و شادمانگی است>.

رهبر <سای بابا> یکی دیگر از مکاتب جدید، تصریح می‌کند: <مأموریت من اعطای شوق و شادی به شماست که از ضعف و ترس دورتان کنم. مأموریت من پراکندن شادمانی است. از این جهت آماده‌ام میان شما بیایم، نه یک بار، دو بار یا سه بار، هر زمان که شما مرا بخواهید.شادی شما شادی من است. شادمانی‌ای جدا از شما ندارم. قدرت من غیر قابل اندازه‌گیری است، تولد من غیر قابل توضیح و غیر قابل درک است>.

2. مخالفت با عقل و منطق

یکی از وجوه مشترک عرفان‌های کاذب نفی عقلانیت و مخالفت با فلسفه و منطق است. به عنوان مثال <اوشو> معتقد است، از راه ذهن و عقل نمی‌توان به حقیقت دست یافت. وی مدعی است اگر سالک بخواهد از راه عقل به مقصد برسد، در حقیقت از مقصد خود دورتر می‌شود. او معتقد است برای درک راز حیات باید قوانین منطق را دور ریخت و از آن‌ها فاصله گرفت. او کتاب‌های فلسفی را بازی با کلمات دانسته و قائل است، فلاسفه تاکنون نتوانسته‌اند هیچ چیز کشف نمایند.

<اوشو> با افتخار می‌گوید: من صاحب هیچ نظام فلسفی نیستم. من حتی نمی‌دانم که دیروز چه گفته‌ام. به این موضوع اصلاً فکر نمی‌کنم. من فقط پاسخ‌گوی این لحظه‌‌ام. من پاسخگوی حرف‌های دیروز نیستم. برو از دیروزی بپرس. قطعاً پیدایش نخواهی کرد. فردا نیز مرا نخواهی یافت. نه دیروزی وجود دارد و نه فردایی، تنها همین لحظه است که واقعیت دارد.

3. دین گریزی

در این قسمت به بیان نمونه‌هایی از دین‌گریزی برخی از آیین‌های عرفانی نوظهور می‌پردازیم:

الف) اوشو؛

این آیین با دین مخالف است و دینداری واقعی را در بی‌دینی می‌داند! و معتقد است هر دینی سه سطح و لایه دارد: لایة نخست دین <شریعت> و لایة دوم دین <طریقت> و لایة سوم دین را <حقیقت> نامگذاری می‌کند. سپس می‌گوید: هر پیامبری تا زمانی که زنده است، شریعت او زنده است؛ اما وقتی که از دنیا رفت، در آن صورت، شریعت او به مثابه نعش بی‌روحی است که زندگی در آن جاری نیست.

<اوشو> می‌گوید: این کلمه را به یاد داشته باشید؛ در شریعت، شما بیچاره می‌مانید؛ چون در کنار یک پیکر بی‌جان قرار می‌گیرید. لایة سوم دین (حقیقت) روح دین است، اما راه رسیدن به آن روح، <طریقت> است. پس طریقت در مقابل شریعت، یعنی راه و روشی که ما را به حقیقت و روح دین می‌رساند.

اوشو دین را ساخته و پرداختة عده‌ای فرصت‌طلب و خواهان قدرت می‌پندارد و گاهی می‌کوشد با انکار برخی از آموزه‌های مهم ادیان الهی، باور آن‌ها را باوری نادرست و غیر انسانی قلمداد کند. <اوشو> می‌گوید: اگر میل جنسی تو واقعاً ارضا شود، احتیاجی به آن وعده‌های پوچ نداری؛ چون به خواسته‌هایت رسیده‌ای. اگر میل جنسی تو نکوهش، سرکوب و نابود شود و اگر تو را مجبور کردند از این بابت احساس گناه کنی، آن وقت موهوم پرستی می‌تواند برای همیشه به حیاتش ادامه دهد.

ب) اکنکار؛

در این مکتب قوانین یا محدودیت‌هایی از قبیل پوشش خاص زن و مرد یا حلال و حرام دانستن برخی خوردنی‌ها وجود ندارد. سقط جنین و همجنس بازی و امثال آن به عنوان تصمیماتی شخصی دانسته می‌شوند و تصریح می‌کنند، این آیین هیچ حکمی در این زمینه‌ها ندارد. در اکنکار آموزه‌هایی همچون نماز که اساس دین اسلام است و به عنوان معراج مؤمنان و وسیلة تقرب آنان به خدای متعال معرفی شده است، حرکتی رباتیکی دارد، بی‌فایده و بی‌روح تلقی شده و به جای آن، تمرینات خود ساختة بشر را می‌گذارند و از پیروان خود می‌خواهند به جای نماز خواندن به تمرین‌های معنوی اکنکار عمل کنند، تمریناتی مثل تکرار فراوانی لفظ بی‌معنا و بی‌محتوای <هیو> و امثال آن.

ج)‌ کوئیلو؛

این مکتب در پاسخ به سؤال <مذهب یعنی چه>؟ می‌گوید: من آن را نحوة گروهیِ پرستش می‌دانم. آدم می‌تواند بودا، الله یا خدای مسیح را پرستش کند، فرقی نمی‌کند. برای من مذهب، یعنی این و نه مجموعه‌ای از قراردادها و دستوراتی که به دیگران تحمیل شود.<کوئیلو> به گونه‌های مختلفی سعی می‌کند قبح گناه را از میان بردارد و خوانندگان خود را به انجام آن تشویق نماید. همواره از هستی و باده و باده نوشی و می و میخانه و شراب و الکل سخن می‌گوید.

او نه تنها خودکشی را مذمت نمی‌کند؛ بلکه آن را موجب افتخار شخص و نشانة قدرت و شهامت او می‌داند و آن را پایان همة دردها و رنج‌ها دانسته و راهی برای رسیدن به آزادی مطلق و فراموشی ابدی معرفی می‌کند. او حتی راه‌های مختلفی برای خودکشی در اختیار خوانندگان خود قرار می‌دهد. شیوه‌هایی از قبیل <پریدن از بالای یک ساختمان بلند>، <خود را به دار آویختن> و <خودکشی با گلوله> که البته این‌ها را با روح زنانه سازگار نمی‌داند و شیوه‌های کم خشونت‌تری را به زنان پیشنهاد می‌کند.

4. نظریه استقلال بدن از روح

از مشخصه‌های عرفان‌های دروغین، ناسازگار دانستن بعد مادی و روحی انسان است. اینان تنها راه تقویت روح را بی‌توجهی کامل و مطلق به بدن می‌دانند. به همین دلیل بسیاری از مدعیان عرفان، ازدواج را مانع معنویت می‌دانند.یکی دیگر از اموری که ناسازگاری بعد مادی و معنوی انسان را در مکاتب دروغین نشان می‌دهد، دعوت رهبران این آیین به گوشه نشینی، انزوا و دوری از جامعه و دغدغه‌های اجتماعی است.

اینان اغلب این کار را برای کسب توجه و تمرکز، لازم می‌دانند. بنابراین هر چیزی که موجب تقویت این حالت شود، <خوب> و با ارزش و هر چیزی که موجب ضعف در تمرکز و توجه گردد، <بد> و بی‌ارزش تلقی می‌شود. به همین دلیل نوع حکومت و ظالمانه بودن آن برای آنان اهمیتی ندارد و هیچ کوششی در جهت اصلاح وضع اجتماعی مردم و حاکمان نمی‌کنند. به عبارت دیگر اصالت با فردگرایی و لذت گرایی فردی است. آنچه مهم است سعادت سالک و عارف است هر چند به قیمت مشاهدة ظلم و ستم بر مردمان باشد.

یکی از این مکاتب <اوشو> است که با بیان‌های مختلف کوشیده است تا اهداف سردمداران ستم را به خوبی تبلیغ نماید: <سیاستمداران، آدم‌هایی کودن‌اند. از کودنی‌ است که به سیاست رو آورده‌اند، کسی که کودن نباشد از میان شعر و شعور و قدرت و شور، قدرت را انتخاب نمی‌کند. انتخاب قدرت نشانة ضعف اوست، نه قدرت او. آن‌ها آدمی‌هایی ضعیف و کم جنبه‌اند که قدرت را به دست گرفته‌اند. از این‌رو همه‌شان برای زندگی سالم انسانی خطر آفرینند>.

5. نظریه تناسخ

مدعای معتقدان به تناسخ این است که روح انسان به هنگام مرگ، یک سلسلة توالد را سپری می‌کند و به صورت متوالی از عالمی به عالم دیگر در می‌آید. بار دیگر به هنگام مرگ، به پیکری دیگر منتقل می‌شود و این چرخه تا بی‌نهایت ممکن است، تداوم یابد. البته انتقال ارواح از جسمی به جسم دیگر، لزوماً در یک سطح نیست. ممکن است در زمانی محدود، در عوامل گوناگون عِلوی و سِفلی نمودار شود.

اعتقاد به تناسخ و انکار معاد یکی دیگر از مشخصه‌های عرفان‌های دروغین و وارداتی در بعد انسان‌شناسی است. در اکنکار معتقدند، در نهایت بعد از میلیون‌ها سال، لحظه و شرایطی فرا می‌رسد که روح انسان از چنگال کالبد و طبقة فیزیکی نجات می‌یابد و دیگر نیازی به چنین حیاتی ندارد. در این صورت، تناسخ فقط شامل حال کسانی می‌شود که خودشان آن را انتخاب می‌کنند و یا احساس می‌کنند، هنوز به آن نیاز دارند.

<اوشو> نیز از مدافعان جدی تناسخ است. وی مدعی است <یک انسان تا ابد، دوباره و دوباره متولد می‌شود>. استدلال او برای اثبات تناسخ، تمسک به تجربة شخصی است. وی می‌گوید: <من مراقبه کرده‌ام. من به نقطه‌ای رسیده‌ام که از آنجا می‌توانم زندگی‌های قبلی خود را ببینم و همین برهان بسنده است. این شناخت من است، این تجربة من است، این به میراث هندوان، باورها یا هیچ چیز دیگرشان ربطی ندارد. من براساس اختیار خود سخن می‌گویم>.

6 . قطب محوری (استاد پرستی)

از دیگر شاخصه‌های مشترک همة عرفان‌های کاذب تأکید بیش از اندازه بر پیروی از استاد است که در عرفان ساحری آن را <ناوال> و در اکنکار آن را <ماهانتا> و در برخی عرفان‌های دیگر آن را <سات گورو> و در تصوف آن را <قطب>، <پیر>، <مرشد> و <مراد> می‌نامند. براساس این اندیشه جایگاه استاد، جایگاه پیامبران و بلکه خداست و سالک باید خود را به عنوان عبد محض او بداند.

او حق هر گونه دخالت و تصرف در احکام الهی را دارد، به همین دلیل ممکن است به سالک دستور دهد دزدی کند و او حق سرپیچی ندارد. وصول به مقامات بالاتر معنوی و روحی فقط در سایة خواست و عنایت استاد میسر است. قدرت تکوینی استاد به حدی است که <هیچ روزنه‌ای وجود ندارد که یک بچه بتواند به وسیلة آن از دید استاد بیرون رفته و گم شود>.

احترام پیر و قطب در نزد آنان به قدری است که می‌گویند: هر زمانی که سالک بخواهد نام پیر خود را بر زبان آورد، شایسته است که دهان خود را با گلاب شستشو دهد. در این مکاتب قوام دین و شریعت به داشتن استاد و پیر دانسته شده و گفته‌اند: <لادین لِمن لاشیخ لَه؛ کسی که شیخی ندارد، دین ندارد>.

 زینب برجی نژاد

منبع: نامه جامعه - شماره شصت و هشت

ادامه دارد.............

اخبارمرتبط :

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد