91/09/13 - 08:02
شماره: 13910912000553
بخش اول/
تبیین تلازم مطلق‌گرایی و واقع‌گرایی

خبرگزاری فارس: مراد ازواقع‌گرایی اخلاقی،یک بحث هستی‌شناختی دربارة جملات اخلاقی است مبنی بر اینکه «خوبی و بدیِ کارهای اختیاری و صفات برآمده از رفتارهای اختیاری انسان،در ذات و نهاد آنها نهفته است،و به خواست و آگاهی فرد یا جمع یا امثال آن ارتباطی ندارد.»

خبرگزاری فارس: تبیین تلازم مطلق‌گرایی و واقع‌گرایی

چکیده

یکی از شیوه‌های دسته‌بندی مکاتب اخلاقی، تقسیم این مکاتب به واقع‌گرایی و غیرواقع‌گرایی بر اساس نظریه‌های مربوط به فرا اخلاق است. هر یک از مکاتب واقع‌گرا و غیرواقع‌گرا، لوازم و پیامدهایی را در پی دارند. از جمله لوازم و پیامدهای واقع‌گرایی اخلاقی، مطلق‌گرایی اخلاقی عنوان شده است. در این نوشتار تلاش شده تا ضمن اشاره به منبع این تقسیم‌بندی و ارائه تعریف مورد قبول از واقع‌گرایی اخلاقی و بیان مراد خود از مطلق‌گرایی و تفاوت آن با نسبی‌گرایی اخلاقی، با استفاده از نظریه‌های اندیشمندان اسلامی معاصر،

پاسخ قانع‌کننده‌ای برای سؤال اصلی این نوشتار مبنی بر اینکه «آیا می‌توان جاودانه بودن اصول ارزش‌های اخلاقی را اثبات کرد؟» و نیز «نحوة استنتاج جاودانه بودن این اصول از واقع‌گرایی اخلاقی چگونه است؟» ارائه شود. بر این اساس، ضمن انتخاب دیدگاه خود مبنی بر مطلق‌گرایی حداقلی، دیدگاه سه اندیشمند اسلامی معاصر، یعنی شهید مطهّری، آیت‌الله جوادی آملی و آیت‌الله مصباح که هر کدام تلاش کرده‌اند تا با تبیینی متفاوت، مطلق‌گرایی و جاودانه بودن احکام اخلاقی را اثبات کنند، نقد و بررسی شده و این نتیجه به دست آمده که در مجموع، مطلق‌گرایی اخلاقی می‌تواند به عنوان یکی از پیامدها و لوازم واقع‌گرایی اخلاقی مورد توجه قرار گیرد و دست‌کم با توجه به تبیین آیت‌الله مصباح این مهم دست یافتنی است.

کلیدواژه‌ها: مطلق‌گرایی اخلاقی، واقع‌گرایی اخلاقی، نسبی‌گرایی اخلاقی، آیت‌الله مصباح، آیت‌الله جوادی آملی، آیت‌الله شهید مطهّری.

مقدّمه

یکی از محوری‌ترین و مهم‌ترین مباحث در حوزة فلسفه اخلاق، بحث از هستی‌شناسی جملات اخلاقی است. سؤال اصلی آن است که «آیا محکی جملات اخلاقی در عالم واقع، وجود دارد؟» جهتگیری ما در این زمینه، بر سایر مباحث فلسفة اخلاق، به ویژه معرفت‌شناسی اخلاقی تأثیر مستقیم و چشم‌گیری دارد. مهم‌ترین دیدگاه‌های مطرح شده در بحث هستی‌شناسی جملات اخلاقی، ذیل دو عنوان کلی و مشهور «واقع‌گرایی و ناواقع‌گرایی»1 قرار می‌گیرد.

اندیشمندان در این بحث فلسفی مهم که هم بسیار قدیمی است و هم فراز و نشیب‌هایی را طی کرده، رویکردهای متفاوتی را ابراز کرده‌اند و نتیجه این رویکردها این بوده که در یک تقسیم‌بندی کلی،‌ آنها را واقع‌گرا یا غیرواقع‌گرا نامیده‌اند2. برای مثال، بعضی، وجود حقایق اخلاقی، مثل خیر و خوبی یا شر و بدی را در قالب مُثُل فرض کرده‌اند.3 همچنین بعضی دیگر، آنها را زاییدة امر و نهی الهی4 دانسته‌اند و گروهی دیگر نیز این حقایق را جزء طبیعت عالم5 به شمار آورده و عده‌ای این حقایق را تابع امر گوینده6 و توصیة توصیه‌گر یا تابع احساسات7 و امثال آن دانسته‌اند.

منشأ این تقسیم‌بندی و این اختلاف دیدگاه این است که برخی معتقدند احکام و جملات اخلاقی از سنخ جملات انشایی است و هیچ‌گونه حکایتگری از واقعیت خارجی ندارند و عده‌ای دیگر معتقدند احکام و جملات اخلاقی از سنخ جملات خبری بوده و از عالم واقع و خارج، حکایت می‌کنند. دستة اول، غیر واقع‌گرا و دستة دوم، واقع‌گرا نام گرفته‌اند. به همین دلیل به جرأت می‌توان گفت که مهم‌ترین عامل تعدّد و تنوّع مکاتب اخلاقی همین مسئله است؛ یعنی اختلاف در واقع‌گرایی و ناواقع‌گرایی اخلاقی.

از طرفی هر یک از دو طرف تقسیم، لوازم و پیامدهایی دارند و به تبع آن هر یک از مکاتب اخلاقی لوازم و پیامدهای خاص خود را پیدا می‌کند که در جای خود دربارة آنها بحث شده است. با توجه به عنوان این نوشتار و با عنایت به اینکه یکی از لوازم و پیامدهای واقع‌گرایی اخلاقی، مطلق‌گرایی اخلاقی عنوان شده است، پرسش اصلی نوشتار حاضر این است که «چگونه می‌توان جاودانه بودن اصول و ارزش‌های اخلاقی و مطلق بودن آنها را از طریق واقع‌گرایی اثبات کرد؟»

در این نوشتار، کوشش ما آن است که پاسخ این پرسش را از دیدگاه سه فیلسوف و اندیشمند بزرگ اسلامی معاصر، آیت‌الله شهید مطهّری، آیت‌الله جوادی آملی و آیت‌الله مصباح جویا شویم و چگونگی این تلازم را از نگاه هر یک از این سه اندیشمند، تحلیل و بررسی کنیم. پیش از بررسی پاسخ این سه بزرگوار، توضیح مختصری دربارة چند موضوع لازم به نظر می‌رسد.

نکات مقدّماتی

1. واقع‌گرایی

واقع‌گرایی در حوزه‌های مختلف فلسفه وارد شده و لازم است ابتدا به انواع واقع‌گرایی در این حوزه‌ها اشاره کرده، سپس بحث واقع‌گرایی اخلاقی را پی بگیریم.

1-1. واقع‌گرایی در حوزه هستی‌شناسی

متافیزیک یا هستی‌شناسی در پی پاسخ به دو پرسش است: وجود چیست؟ و چه اقسامی از اشیا و امور، حقیقتاً در عالم وجود دارد؟8 هستی‌شناسی9 «دانشی است که در آن از ویژگی‌های موجودِ مطلق بحث می‌کند؛ دانشی است که در آن خواصِ «بودن» را بررسی می‌کنند؛»10 یا در آن «از مطلق ِوجود و احکام و عوارض آن گفت‌وگو می‌کنند.»11

واقع‌گرایی از قرن چهاردهم میلادی در برابر نومینالیسم‌12 (= اصالت تسمیه) قرار گرفت؛ به این معنا که واقع‌گرایان، کلیات و مفاهیم ِکلی را دارای وجودی حقیقی می‌دانستند و نومینالیست‌ها منکر وجود حقیقی برای کلیات بودند.13 همچنین ایده‌آلیست‌ها که ناواقع‌گرا بودند، در مقطعی، منکر وجود جهانی مستقل از ذهن شدند.14 به هر حال، نتیجه این نزاع در حوزة هستی‌شناسی موجب شد تا دو دیدگاه فوق، پدید آید.

1-2. واقع‌گرایی در حوزة معرفت‌شناسی

معرفت‌شناسی نیز شاخه‌ای از فلسفه به شمار می‌آید و در آن از ماهیت15 و چیستی شناخت انسان و... بحث می‌شود. چنانچه در حوزة هستی‌شناسی دیدگاهی واقع‌گرایانه داشته باشیم مبنی بر اینکه موجودات می‌توانند مستقل از احساس و ذهن انسان در عالم وجود داشته باشند، در معرفت‌شناسی نیز نگاه واقع‌گرایانه این می‌شود که عقل انسان ممکن است دست‌کم برخی از حقایق را در عالم، درک و کشف ‌کند؛ به عبارت دیگر «عقلی دانستن ارزش‌ها متفرع بر پذیرش ذاتی دانستن آنهاست. ابتدا باید پذیرفت که حقیقتی یا صفتی یا چیزی در عالم ِواقع هست تا بعد نوبت آن برسد که آیا عقل، خود، توانایی درک و کشف آن را دارد یا نه؟»16

2. واقع‌گرایی اخلاقی

هر چند تعریف‌های متعددی برای واقع‌گرایی اخلاقی ارائه شده، لکن وجه مشترک تمام این تعریف‌ها این است که «واقع‌گرایی اخلاقی، یعنی اعتقاد به وجود حقایق اخلاقی و به تبع آن، وجود اوصافی نظیر خوب، بد، درست و... که البته این حقایق و اوصاف، از آگاهی‌ها، باورها، گرایش‌ها و امیال ما مستقل‌اند.»17 از لوازم این تعریف این است که اولاً: اگر گزاره‌ای از حقیقت یا وصف اخلاقی حکایت‌ کند، قابلیت صدق و کذب خواهد داشت، ثانیاً: دست‌کم برخی از گزاره‌های حکایتگر از حقیقت یا وصف اخلاقی صادق هستند.18

با دقت در این تعریف، به خوبی معلوم می‌شود که مراد ما از واقع‌گرایی اخلاقی، یک بحث هستی‌شناختی دربارة جملات اخلاقی است مبنی بر اینکه «خوبی و بدیِ کارهای اختیاری و صفات برآمده از رفتارهای اختیاری انسان، در ذات و نهاد آنها نهفته است، و به خواست و آگاهی فرد یا جمع یا امثال آن ارتباطی ندارد.»19 هرچند در اینکه مراد از ذاتی در «ذاتی بودن حسن و قبح» چیست؟ اختلاف نظر وجود دارد، ولی در عین حال، مراد طرف‌داران و مخالفان ذاتی بودن حسن و قبح کاملاً روشن است؛ به این معنا که مراد طرف‌داران ذاتی بودن حسن و قبح از ذاتی این است که ارزش افعال اخلاقی در ذات آنها نهفته و به عبارت دیگر، مصلحت و مفسده آنها در واقع و نفس‌الأمر است.20

3.پیامدهای واقع‌گرایی اخلاقی

گرایش به هر یک از واقع‌گرایی و ناواقع‌گرایی اخلاقی پیامدهایی را در پی دارد. بعضی از پیامدهای واقع‌گرایی اخلاقی عبارت است از:

1. صدق و کذب‌پذیربودن گزاره‌های اخلاقی (قابلیت ردّ و اثبات)؛

2. امکان ارائة معیار برای معقولیت احکام اخلاقی؛

3. عدم امکان کثرت‌گرایی اخلاقی و در نتیجه، عدم پذیرش حجیت مکاتب اخلاقی متنوع (وحدت‌گرایی اخلاقی در مقابل کثرت‌گرایی اخلاقی)؛

4. معناداری تلاش انبیا و مصلحان و خیراندیشان برای تکمیل ارزش‌های اخلاقی.21

البته ممکن است گفته شود که این ویژگی، در برخی نظریه‌های ناواقع‌گرایی نیز

وجود دارد، لکن این امر منافاتی ندارد با اینکه این مهم یکی از ویژگی‌های واقع‌گرایی اخلاقی نیز باشد؛

5. مطلق‌گرایی اخلاقی22 که خود مانع بروز بسیاری از پیامدهای منفی خواهد بود.23

4. مطلق‌گرایی اخلاقی

با توجه به بحث‌های بسیاری که دربارة مطلق‌گرایی اخلاقی مطرح است، ضرورت دارد مقداری دربارة مطلق‌گرایی اخلاقی، معنای آن و همچنین تعیین معنای مورد نظر، توضیح داده شود. مطلق‌گرایی در برابر نسبی‌گرایی اخلاقی است و برای روشن شدن مفهوم مطلق‌گرایی اخلاقی ابتدا باید نسبی‌گرایی اخلاقی را بهتر و بیشتر شناخت.24

نسبیت‌گرایی اخلاقی، بر سه دسته کلی توصیفی، فرا اخلاقی و هنجاری تقسیم می‌شود.25 در این میان، آنچه در بحث حاضر در مقابل مطلق‌گرایی مطرح می‌شود، نسبیت‌گرایی فرا اخلاقی است و بحث‌هایی که از مکاتب نسبیت‌گرا؛ مثل لذت‌گرایی شخصی، اخلاق مارکسیستی، جامعه‌گرایی، احساس‌گرایی و... می‌شود، مراد همین قسم از نسبیت‌گرایی است. نسبی‌گرایی حداقل دو معنا دارد و توجه به تفاوت میان این دو معنا بسیار مهم است:

گاهی مراد از نسبی بودن یک حکم این است که آن حکم نسبت به شرایط و قیود واقعی موضوع خود، نسبی و تغییرپذیر است، مثل اینکه گفته شود: جوش آمدن آب در دمای صد درجه نسبی است؛ یعنی نسبت به شرایط و قیود واقعی خود متفاوت خواهد بود، در حالی که همین آب اگر مثلاً خالص باشد، در فشار هوای یک اتمسفر، همیشه در صد درجه جوش خواهد آمد؛ یعنی با این شرایط و قیود خاص، ثابت و لایتغیر خواهد بود. به عبارت دیگر، در این صورت، حکم، مطلق می‌شود و دیگر نسبیت معنا نخواهد داشت.

اما گاهی نسبی بودن یک حکم به معنای این است که حتی در شرایط واقعی، ثابت و تغییرناپذیر نباشد و بین حکم و واقعیت هیچ ارتباطی برقرار نشود. نتیجه این معنا از نسبیت این می‌شود که احکام، تابع شرایط و قیود واقعی خود نیستند، بلکه تابع میل و سلیقه افراد یا قرارداد و اعتبار جوامع هستند.26اما مطلق‌گرایی، حداقل دو کاربرد متفاوت دارد که به مطلق‌گرایی حداکثری و حداقلی معروف شده است.

مطلق‌گرایی حداکثری که ایمانوئل کانت27 نیز از آن دفاع کرده است، مدعی است که احکام و ارزش‌های اخلاقی، مطلق، ثابت و همیشگی‌اند28 و در هیچ شرایطی تغییر نکرده و استثناپذیر29 نیستند. از نظر کانت کار خوب، کاری است که بر اساس ارادة خوب و برای انجام وظیفه و بدون توجه به نتایج آن انجام پذیرد، ضمن اینکه باید تعمیم‌پذیر نیز باشد. و این همان چیزی است که عقل برای ما تعیین می‌کند. کانت معتقد است که این «امر مطلق» است که قانون عقل را برای30 ما تعیین می‌کند تا نتیجه‌اش تعمیم‌پذیری باشد.

او در یکی از تقریرهایش برای امر مطلق می‌گوید: «تنها بر پایة آن آیینی رفتار کن که در عین حال بخواهی که آن آیین، قانونی عام باشد».31 براساس دیدگاه کانت راست‌گویی همیشه و در همه جا و برای همه کس و در هر شرایطی خوب است و باید راست گفت هر چند این راست‌گویی توالی فاسد زیادی داشته باشد و به طور مثال، به قتل فرد یا افراد بی‌گناهی منجر شود. آنچه از نظر او مهم است این است که براساس وظیفه‌ای که عقل انسان ـ که وجه مشترک میان تمام انسان‌هاست ـ برای او تعیین کرده، همیشه باید راست بگوید، نتیجه‌اش هر چه باشد مهم نیست.

اما مطلق‌گرایی حداقلی مدعی است که: «اصولِ احکام و ارزش‌های اخلاقی، اموری ثابت، همیشگی و همگانی‌اند و هرگز استثنا نمی‌پذیرند و نسبی بودن برخی دیگر از احکام و ارزش‌های اخلاقی به معنای نسبیت [ناظر به] شرایط واقعی است.»32 چنانچه دقت شود این معنا از مطلق‌گرایی با همان معنای اول نسبی‌گرایی مطابقت دارد که اشاره شد (حکم اخلاقی نسبت به شرایط و قیود واقعی موضوع خود، متفاوت و تغییرپذیر خواهد بود.) برای مثال، گزاره «کشتن انسان بد است» نمی‌تواند حکمی مطلق باشد، بلکه نسبی است؛ یعنی بستگی به قیود واقعی آن دارد. اما گزاره «کشتن انسان بی‌گناه بد است» حکمی مطلق است؛ یعنی با قید «بی‌گناه» این حکم مطلق خواهد بود.

مراد از مطلق‌گرایی اخلاقی در اینجا همان مطلق‌گرایی حداقلی است و بر این اساس مدعا این است که اگر کسی مبنای واقع‌گرایی اخلاقی را بپذیرد و به وجود حقایق اخلاقی و به تبع آن وجود اوصافی نظیر خوب، بد، درست و... اعتقاد داشته باشد و نیز آنها را از آگاهی‌ها، گرایش‌ها و امیال خود مستقل بداند و نیز لوازم آن را از جمله صدق و کذب‌پذیر بودن قضایای اخلاقی و صادق بودن حداقل بعضی از آنها را بپذیرد، تنها یکی از پیامدهای این گرایش، مطلق‌گرایی خواهد بود؛ به این معنا که «همه ارزش‌های اخلاقی مطلق‌اند و تابع سلیقه و قرارداد افراد نیستند و در عین حال می‌پذیریم که برخی از احکام اخلاقی، به معنای دیگری نسبی و مقید به شرایط خاص هستند.»33

توضیح اینکه، برخی گزاره‌های اخلاقی، مانند «عدل خوب است»، مطلق است و تابع هیچ قید و شرطی نیست، بلکه فراگیر بوده و در هر زمان و مکان به اطلاق خود باقی است و در هیچ شرایطی استثنا نمی‌پذیرد. اما دسته‌ای دیگر از گزاره‌ها، مانند «کشتن انسان بد است» مقید به بی‌گناهی یا قیودی شبیه آن می‌باشد و با وجود این قید، مطلق و همیشگی بوده و استثنا نمی‌پذیرد. این در حالی است که هر دو قضیة فوق را طبق مبنای واقع‌گرایی اخلاقی، اخباری دانسته و حکایتگر از واقعیات اخلاقی می‌دانیم، چون بر این اساس، تمام احکام اخلاقی مبتنی بر واقعیات هستند. با وجود این، چگونه است که گزاره «عدل خوب است» بدون هیچ قید و شرطی مطلق است، ولی گزاره «کشتن انسان بد است» مطلق نیست، بلکه تابع قید یا قیود خاص خود است و از این جهت نسبی است و با قیود و شرایط خاص، مطلق خواهد بود؟

«ممکن است بگوییم تفاوت این دو دسته از احکام اخلاقی این است که برخی از آنها فقط ریشه در فطرت انسانی دارند و بدون قید و شرط با هدف اصلی و مطلوب نهایی انسان مرتبط هستند و چون فطرت انسان و غایت مطلوب واقعی او تغییرناپذیر است، ارزش‌هایی نیز که بر آن مبتنی هستند، تغییرناپذیرند و اینها همان اصول اخلاقی و ارزشی از دیدگاه اسلام می‌باشند. اما در برخی دیگر از احکام اخلاقی، مانند «بد بودن کشتن انسان»، موضوع به گونه‌ای است که مصلحت یا مفسد آن، تابع شرایط و قیود واقعی خاصی است و با تغییر آن شرایط، مصالح یا مفاسد واقعی تغییر می‌کند. و اینها همان احکام مقید اخلاقی‌اند و می‌توان به معنای مذکور آنها را نسبی دانست.»34

طبق بیان فوق، ثابت بودن و جاودانه بودن احکام اخلاقی بر مبنای واقع‌گرایی اخلاقی و اینکه اصول اخلاقی در واقعیات، ریشه دارند تبیین شد و احکام اخلاقی در قالب دو گروه معرفی شدند: یک گروه، احکامی که صریح و شفاف35 هستند و بدون هیچ قید و شرطی حکایت‌گری از واقع دارند، مانند «خوب بودن عدل» و گروه دیگر، احکامی که صراحت و شفافیت آنها وابسته به قیود و شرایط آنهاست و قبل از آمدن قیود و شرایط، مبهم یا مجمل هستند، لکن بعد از آمدن قیود خاص و شفاف شدن، همواره ثابت و تغییرناپذیر خواهند بود.

سه تبیین متفاوت از جاودانگی اصول اخلاقی با توجه به التزام به واقع‌گرایی

بعد از بیان مطالب مقدماتی اکنون دیدگاه سه اندیشمند معاصر دربارة تلازم واقع‌گرایی اخلاقی و مطلق‌گرایی بررسی می‌شود:

1. تبیین استاد شهید مطهّری

دیدگاه شهید مطهّری36 را ضمن یک مقدمه و چند نکته توضیح می‌دهیم:

مقدّمه: براساس دیدگاه ایشان اوّلاً: دو نوع کار وجود دارد: نوع اول، کاری است که برای بشر قابل ستایش، تحسین و پاداش است و نوع دوم، کاری است که بی‌ارزش یا ضدارزش است. بدیهی است انسان در شرایط عادی، نوع اول را تحسین و نوع دوم را تقبیح می‌کند. ثانیاً، بایدها و نبایدها برای انسان عاقل مطرح است وحسن و قبح، حکم عقل عملی است؛ یعنی کارِ قوّه مفکره‌ای است که درک‌کننده «کلّی» است از آن جهت که بدن را تدبیر می‌کند. ثالثاً: دو نوع باید و نباید داریم: نوع اول، باید و نبایدهای فردی و جزئی که در زندگی روزمره با آن روبه‌رو هستیم و بی‌شک این نوع بایدها و نبایدها نسبت به افرادِ متفاوت و زمان‌های مختلف، نسبی و متغیرند.

نوع دوم، باید و نبایدهای کلی که به دلیل هم‌سنخ بودن یا نبودن با من عِلوی انسان از یک‌سو، و واقعی‌بودن (نه اعتباری) آنها و در نتیجه کمال بودن یا نبودن آنها برای من عِلوی از دیگر سو، و نیز متشابه بودن تمام انسان‌ها در این جهت، کلیت پیدا کرده‌اند. رابعا،ً خوبی و بدی، صفت عینی نیست به معنایی که متکلمان قائل هستند؛ مبنی بر اینکه حسن و قبح ذاتی افعال باشد، بلکه خوبی و بدی از رابطه بین انسان وآن کاری که نسبت به آن احساس خوب یا بد پیدا می‌کند، حاصل می‌شود؛ به عبارت دیگر، تمام خوبی‌ها و بدی‌ها بیان‌کنندة رابطة شیء با کمال خودش است؛ پس خوبی و بدی، ذاتی افعال نمی‌باشد.

با توجه به مقدمة فوق دیدگاه ایشان ضمن چند نکتة ذیل، تبیین می‌شود:

یک. انسان دو من «عِلوی» (بُعد حقیقی و واقعی) و «سِفلی» (بُعد حیوانی) دارد و واقعیت وجودی انسان از این دو من شکل گرفته است. هر چند واقعیت انسان بیشتر به من عِلوی وابسته است و بخش اصیل‌تر انسان به شمار می‌آید و در واقع بُعد ملکوتی انسان است.

دو. کمالاتی که انسان به حسب من عِلوی خود دارد، کاملاً واقعی و حقیقی‌اند نه اعتباری. این کمالات مربوط به نفس هستند و کمالات متناسب با کمال روحی و معنوی انسان، کار ارزشمند (عِلوی) به حساب می‌آیند. بر خلاف کارهای عادی و مبتذل که با بُعد عِلوی انسان سر و کار ندارند.

سه. خوبی و بدی به معنای خوب بودن و خوب نبودن یا دوست داشتن و دوست نداشتن است. در نتیجه، دوست داشتنی که به من عِلوی انسان مربوط است، اخلاق و ارزش است و چنین اخلاقی اعتباری نیست، چون من عِلوی، این حالت (دوست داشتن) را در خود به صورت کمال، احساس می‌کند و همه کمالات به همین وجود (من عِلوی) برمی‌گردد.

چهار. تمام گزاره‌های اخلاقی و ارزشی با من عِلوی انسان، سنخیت داشته و تناسب پیدا می‌کنند.

نتیجه: از دیدگاه شهید مطهّری پذیرش تبیین فوق، جاودانگی اصول اخلاقی را در پی خواهد داشت؛ به این بیان که «انسان به حکم اینکه دارای یک شرافت و کرامت ذاتی است که همان جنبه ملکوتی و نفحه الهی است، ناآگاهانه آن کرامت را احساس می‌کند، بعد در میان کارها و ملکات، احساس می‌کند که این کار یا این ملکه با این شرافت متناسب هست یا نیست.

وقتی احساس تناسب و هماهنگی می‌کند، آن را خیر و فضیلت می‌شمارد و وقتی آن را برخلاف آن کرامت می‌یابد، آن را رذیلت می‌داند.... [براین اساس] بایدها و نبایدها و خوب و بدهای کلی توجیهش این است که: انسان‌ها در آنچه کمال نفسشان هست، متشابه آفریده شده‌اند، و وقتی متشابه آفریده شده‌اند دوست داشتن‌ها هم همه یک رنگ می‌شود، دیدگاه‌ها هم در آنجا یک رنگ می‌شود؛ یعنی علی‌رغم اینکه انسان‌ها از نظر بدنی و از نظر مادی و طبیعی در موضع‌ها و موقع‌های مختلف قرار گرفته‌اند و در شرایط مختلف نیازهای بدنی متغیر است، از جنبه آن کمال صعودی و کمال معنوی، همه انسان‌ها در وضع مشابهی قرار گرفته‌اند و قهراً دوست داشتن‌ها و خوب‌ها و بدها در آنجا یک‌سان و کلی و دایم می‌شود و تمام فضایل اخلاقی... با این بیان، توجیه می‌شوند.»37

ایشان از نظر مبنا واقع‌گرا هستند و بر این اساس، با تبیین فوق تلاش کردند تا جاودانگی فضایل اخلاقی را اثبات کنند. واقع‌گرا بودن ایشان به عنوان یک اصلِ موضوع، قابل قبول است و به اثبات، نیاز ندارد. اما اینکه چگونه جاودانه بودن احکام اخلاقی را از واقع‌گرایی استنتاج کرده‌اند، شاید بتوان با این‌گونه توضیح داد که از نظر ایشان هر چیزی که منِ عِلوی انسان داشته باشد، یک ارزش (اخلاق) است و این ارزش، اعتباری نیست (واقعی یا ذاتی است)، زیرا آن را به عنوان یک کمال در خود احساس می‌کند، چون آن را با منِ عِلوی خود هم‌سنخ می‌داند و در نتیجه، آن چیز را برای خود یک خیر و فضیلت به حساب می‌آورد.

حالا چون در این جهت و احساس، تمام انسان‌ها، متشابه آفریده شده‌اند، دوست داشتن‌ها، خواسته‌ها و دیدگاه‌ها نیز همه یک‌سان و یک رنگ می‌شوند و هر کجا که بر وی آسمان همین رنگ است، هر چند شرایط متفاوت باشند، از این‌رو، آنچه محور جامعیت و عمومیت و جاودانگی فضایل اخلاقی می‌شود، ارزش‌بودن خواسته‌های منِ عِلوی است که موجب پیدایش احساس کمال در انسان‌هاست و به دلیل تشابه در آفرینش، این احساس با منِ عِلوی تمام انسان‌ها سنخیت دارد. و از این‌رو، جامعیت و عمومیت دارد، و از طرفی چون کمالات و ارزش‌های مربوط به منِ عِلوی در ارتباط با نفس، روح یا فطرت انسان هستند و غیراعتباری (ذاتی) می‌باشند، جاودانه‌اند.

پی نوشت:

1. سیداکبر حسینی قلعه‌بهمن، واقع گرایی اخلاقی در نیمه دوم قرن بیستم، ص 9.

2. همان.

3. محمدتقی مصباح، نقد و بررسی مکاتب اخلاقی، ص 306.

4. همان، ص 28.

5. همان، ص 31.

6. همان،ص 55 به بعد.

7. همان، ص 37 به بعد.

8. سیداکبر حسینی قلعه بهمن، همان، ‌ص 22.

9. ontology.

10. عبدالرسول عبودیت، درآمدی بر فلسفه اسلامی، ص 24.

11. سیدمحمدحسین طباطبایی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج1 ص 30.

12. Nominalim.

13. محمدتقی مصباح، آموزش فلسفه، ج1، ص 39، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج1 ص 44 و 45.

14. سیداکبر حسینی، قلعه بهمن، همان، ص 23.

15. همان، ص 24.

16. احمدحسین شریفی، خوب چیست؟، بد کدام است؟، ص 209.

17. همان، ص 35.

18. برای آشنایی با تعاریف متعدد ارایه شده برای واقع گرایی اخلاقی ر.کک همان، ص 35ـ31.

19. احمدحسین شریفی، خوب چیست؟، بد کدام است؟، ص 201.

20. برای توضیح بیشتر ر.ک: احمدحسین شریفی، خوب چیست؟ بد کدام است؟، ص 25و 201.

21. همان.

22. محمدتقی مصباح، نقد و بررسی مکاتب اخلاقی، ص 34ـ33.

23. امیر خواص و سایر همکاران، فلسفه اخلاق با تکیه بر مباحث تربیتی، ص 50ـ48.

24. همان، ص 89.

25. برای توضیح بیشتر ر.ک. همان، ص 148.

26. امیر خواص و سایر همکاران، همان، ص 91ـ90.

27. ایمانوئل، کانت، بنیاد ما بعدالطبیعة اخلاق، حمید عنایت و علی قیصری، ص 20 به بعد.

28. امیر خواص و سایر همکاران، همان، ص 90.

29. محمدتقی مصباح، همان، ص 161.

30. همو، نقد و بررسی مکاتب اخلاقی، ص 291ـ282.

31. ایمانوئل کانت، بنیاد ما بعد الطبیعه اخلاق، ص 60.

32. امیرخواص و سایر همکاران، همان، ص 90.

33. محمدتقی مصباح، فلسفه اخلاق، ص 161.

34. همان، ص 162.

35. امیر خواص و سایر همکاران، همان، ص 94ـ93

36. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج13، ص 740ـ705.

37. مرتضی مطهری، همان، ص 740ـ739.

منبع: معرفت اخلاقی،شماره چهارم

سیدحسین رکن‌الدینی،دانشجوی دکتری اخلاق اسلامی دانشگاه معارف

ادامه دارد..............

 

اخبارمرتبط :