خبرگزاری فارس: شناخت درست اندیشة فلسفی فیلسوف، مستلزم شناخت خود او و شناخت او مستلزم شناخت اندیشة اوست. از همین روست که شناخت فیلسوف و فضای زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی او در فهم کامل اندیشة او لازم است.
1. مشتق در نحو و دستور زبان به معنای لغتی است که از لغت دیگری ساخته شده باشد. در زبان عربی، که ریشۀ بیشتر کلمات سهتایی است و بخش کوچکتری از کلمات ریشۀ چهارتایی دارند، در کلمة مشتقشده از کلمۀ دیگر، سه حرف اصلی باقی است و فقط هیئت کلمه برای بیان معنایی ربطی بر حروف اصلی پوشانده میشود؛ درنتیجه مشتق همان کلمة اصلی است با هیئتی متفاوت.
2. اشتقاق لفظی ریشه در اشتقاق مفهومی دارد. مفهوم واحد با لحاظهای متفاوت نحوهای گوناگون مییابد. به تعبیر دیگر آنگاه که ربط بر مفهومی عارض گردد، شکلهای متفاوتی از مفهوم در نظر میآید؛ برای مثال مفهوم مصدری ضرب (زدن)، آنگاه که در ارتباط با علت فاعلی آن لحاظ گردد، مفهوم ضارب (زننده) و آنگاه که در ارتباط با ذاتی که فعل ضرب بر آن عارض شده است لحاظ گردد، مفهوم مضروب (زدهشده) مییابد. به سخن دیگر مشتق در همة اشکال خودش همان ریشة اصلی (مشتق منه) است، با این تفاوت که در هر شکلی لحاظی متفاوت مدنظر قرار گرفته است.
3. اتحاد میان عقل و عاقل و معقول یا علم و عالم و معلوم نیز از همین نوع است. ازآنجاکه در نگاه حکمی و فلسفی مسلمانان، رابطة میان عالم و معلوم رابطهای وجودی است و معلوم باید در نزد عالم حاضر باشد، اتحادی وجودی میان معلوم و عالم یا معقول و عاقل وجود دارد؛ البته لازمة این اتحاد آن است که علم و عالم و معلوم حقیقتی واحد باشند؛ در این صورت با لحاظ جهات سهگانه، یعنی لحاظ مستقل و ربط میان ذاتداننده و ذات دانسته شده،که درواقع موضوعی واحدند و نوعی اتحاد وجودی دارند، سه مفهوم به وجود میآید.
4. فیلسوف و فلسفه و اندیشة فلسفی نیز چنین است. هر سه حقیقتی واحدند که با لحاظ مستقل، مفهوم فلسفه در نظر گرفته شده است و آنگاه که اندیشه از جهت اندیشمند آن لحاظ میگردد فیلسوف است و هنگامی که اندیشه از جهت مورد آن لحاظ گردد، اندیشة فلسفی خواهد بود که درواقع هر سه امری واحدند با لحاظهای گوناگون. پس فیلسوف با اندیشة خود متحد است و هر اندیشة فلسفی با فیلسوف آن یکی است.
پس شناخت درست اندیشة فلسفی فیلسوف مستلزم شناخت خود او و شناخت او مستلزم شناخت اندیشة اوست. از همین روست که شناخت فیلسوف و فضای زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی او در فهم کامل اندیشة او لازم است. فلسفة فیلسوف شناخته نمیشود تا زمانی که خود او و شرایط زمانی و مکانی او نیز در نظر گرفته شود. همة آنچه گفته شد نشان¬دهندۀ لزوم توجه به تاریخ فیلسوفان برای فهم اندیشة آنهاست.
5. فلسفه به معنای کل اندیشة فلسفی نیز از این قاعده مستثنا نیست. فلسفه محصول سیر اندیشه در تاریخ است. فلسفه را فیلسوفان ساختهاند و فیسوفان با آن متحدند، اما هیچ فیلسوفی از فیلسوف پیشین خود، که فلسفه از او آموخته است، جدا نیست و متأثر از اوست و فلسفهاش نیز خود او. چنین است که میتوان ادعا کرد که فلسفه، اندیشه ای پیوسته است که در مسیر واحدی حرکت میکند و به طور پیوسته به راه خود ادامه میدهد. به همین دلیل شناخت تاریخ فلسفه به معنای مسیری که اندیشة فلسفی در میان فیلسوفان پیموده مهم است.
میتوان ادعا کرد که فهم درست یک اندیشة فلسفی بدون شناخت پیشینة آن در تاریخ ناممکن است و حتی میتوان ادعا کرد که شناخت آثاری که این اندیشه در آیندة خود داشته نیز در فهم دقیقتر آن مؤثر است؛ برای مثال در فلسفة فیلسوفان مسلمان، فهم اصاﻟﺔالوجود صدرایی بدون بررسی پیشینة آنچه دربارۀ ماهیت و وجود در گذشتة آن گفته شده ــ چه مشایی و چه اشراقی ــ ممکن نیست.
بهدلیل بیتوجهی به همین نکته است که این مبحث برای بسیاری از دانشجویان و طالبان فلسفه در بادی امر بدیهی و بیاهمیت یا بغرنج و پیچیده به نظر میآید. اینکه صدرا به آنجا رسید که فهمید باید بر این نکته تأکید کند و فلسفة خود را بر آن بسازد، در خلأها و تناقضاتی ریشه است که او در اندیشة گذشتگان خود دیده بود. پس برای شناخت دقیق و کامل اندیشة او، گذشتة او باید شناخته شود.
اینکه فیلسوفی مثل ویتگنشتاین نیز به آنجا رسید که تمام تلاش خود را صرف شناخت زبان کرد و فلسفة خود را براساس فهم چگونگی کارکرد زبانی ذهن تدوین نمود، نتیجۀ بغرنجگوییهای فلسفی و تناقضگوییهای پوزیتیویستی پیش از خود بود. اگر هوسرل در وادی پدیدارشناسی قدم گذاشت و تلاش خود را صرف شناخت ذات کرد، نتیجة تناقضات و خلأهایی بود که در روانشناسی توصیفی پیش از خود میدید و آنها را نقد میکرد ؛ این در حالی است که مدتی خود به همان سو تمایل داشت. و این همه از آن روست که فیلسوف و اندیشة فلسفی امری متعدد نیست، بلکه امری واحد است با لحاظهای گوناگون.
6. از خلأهای فلسفة مسلمانان بررسیهای تاریخی اندیشة آنهاست که اگرچه دیگران به این بررسی دست زدهاند،خودشان از این موضوع غفلت کردهاند و همین امر فهم اندیشة آنها را بر طالبان این مسیر دشوار نموده است.
7. اتحاد فیلسوف و اندیشة فلسفی امری است که در سنت امروز فلسفة ما فراموش شده است. این اتحاد، اگرچه مقتضی لزوم شناخت فیلسوف برای شناخت فلسفة اوست، این مسئله را ضروری میسازد که فیلسوف فلسفة خود را داشته باشد و نه حاشیهنویس و تعلیقهزن فیلسوف دیروز باشد. اگر فلسفه با فیلسوف متحد است عیناً و متغایر است اعتباراً، پس فلسفة فیلسوف باید ناشی از شرایط و پرسشهای زمانة او باشد. توجه به این نکته، طرح پرسش جدید و متناسب با مسائل زمانة فیلسوف را لازم مینماید.
8. بررسی سیر اندیشة فلسفی در تاریخ، نه تنها مسیری را که در گذشته پیموده شده است تفسیر و معنا میکند، بلکه آیندة آن را نیز مینمایاند. مسیری که فلسفه در میان مسلمانان پیموده است با مسیر آن در غرب تفاوت دارد. دنیایی را که امروز غرب ساخته است نتیجۀ مسیری است که فلسفة آن پیموده و نتیجۀ آن در ابزار تصرف در دنیا (تکنولوژی و صنعت)، رسانه، سیاست، دموکراسی، حقوق بشر، جنگ، هنر و ابزار هنر، اخلاق، حقوق و خلاصه همة شئون زندگی نمایان شده است.
از سوی دیگر اگرچه رویگردانی مسلمانان از تلاش برای تغییر سبک زندگی ابزاری و شیوة ادارة آن و نیز کشف طبیعت در ساحتهای گوناگوناش، از پزشکی تا فیزیک و شیمی، نتیجة مجموعهای از عوامل متفاوت است، سهم نگاه فلسفی در آن را باید چشمگیر تلقی کرد.
محمدعبدالصالح شاهنوش فروشانی /دانشجوی دکترای دانشگاه رضوی
منبع: ماهنامه زمانه شماره13
انتهای متن/
