91/09/21 - 09:20
شماره: 13910919001073
تاریخ فلسفه، چرا و چگونه؟

خبر گزاری فارس:پیشرفت فلسفه درحوزه آموزش فلسفه ممکن نخواهد شد مگر آنکه انسان بتواند تأملی عقلی‌ فراتر از آنچه گذشتگان ارائه داده‌اند ارائه دهد، و این تحقق نخواهد یافت،مگر با درک درست و عمیق دیدگاه‌های ایشان و به تعبیر دیگر،آگاهی درست از تاریخ فلسفه.

خبرگزاری فارس: تاریخ فلسفه، چرا و چگونه؟

در میان دانش‌های گوناگون شاید هیچ دانشی همچون فلسفه وجود نداشته باشد که این ‌اندازه بین خود دانش و تاریخ آن ارتباط برقرار باشد. فلسفه عرصۀ ‌اندیشیدن دربارۀ عمیق‌ترین حقایق عالم، و ابزار آن تنها و تنها عقل است. در سایر دانش‌های بشری، به‌ویژه در دانش‌هایی که با تجربه سروکار دارند، کار فقط با تعقل و تفکر پیش نمی‌رود، بلکه برخورداری از ابزارهای جدید، اطلاعات جدیدی را در اختیار آدمی قرار می‌دهد، و به‌طور طبیعی کسانی که ابزارهای بهتری در اختیار بگیرند تحلیل‌های دقیق‌تری نیز می‌توانند ارائه دهند.

این گونه است که تحول ابزار کم‌کم عاملی می‌شود که بسیاری از نظریات و ‌اندیشه‌ها در این عرصه‌ها کاملاً به دست تاریخ سپرده شوند و دانش آنها فقط برای مورخان مفید باشد؛ وقتی انسان توانست تلسکوپ‌های عظیم بسازد یا به فضا سفر کند و ماه را از نزدیک مشاهده کند، بطلان بسیاری از نظریات دانشمندان گذشته آشکار گردید.

الان دیگر هیچ یک از ما شک ندارد که در منظومۀ شمسی، زمین به دور خورشید می‌گردد و نه خورشید به دور زمین، جنس اشیا در عالم فوق قمر و تحت قمر مشابه است، سیارات و ستارگان صددرصد کروی نیستند و … . در اینجا دانستن نظریات دانشمندان قدیم دربارۀ تفاوت عالم تحت قمر و فوق قمر، کروی بودن ستارگان و سیارات، دایره‌ای بودن حرکت افلاک و … دیگر سهمی در شناخت واقعیت‌های نجومی ندارد. ابزارهای جدیدی ساخته شده‌اند که اطلاعات دقیق‌تری در اختیار عقل قرار می‌دهند و عقل با تکیه بر آنها تحلیل کاملاً جدیدی از وضعیت نجومی عالم ارائه می‌کند.

اما عرصۀ فلسفه و مابعدالطبیعه، عرصه‌ای است که فقط جولانگاه عقل است و اطلاعاتی که برای حرکت نیاز دارد فقط بدیهیات و تأملات عقلی پیرامون آنهاست و تغییر در ابزارهای شناسایی عالم هیچ تأثیری در این تعقل ندارد. این گونه است که در عالَم فلسفه، برخلاف دانش‌های تجربی، تأخّر زمانی و پیشرفت‌های تکنولوژیکی لزوماً یک مزیت برای دانشمند به‌شمار نمی‌آید؛ آنچه بیشترین اهمیت را دارد بهره‌مندی هر چه بیشتر از نیروی تعقل و تعمق است؛ بنابراین اگر بتوان در دانش‌های مربوط به عرصۀ تجربه نوعی پیشرفت عمومی طی زمان را باور کرد، هیچ استدلالی بر ضرورت پیشرفت عمومی در عرصۀ فلسفه وجود ندارد؛ اگر در ساحت فلسفه پیشرفتی حاصل می‌شود زمانی است که انسانی عمیق‌تر از انسان‌های قبلی پا به عرصۀ دنیا بگذارد، تأملات آنها را در اختیار داشته باشد و آنگاه تأمل عمیق‌تری نماید و یک گام فلسفه را جلوتر ببرد.

با این اوصاف معلوم می‌شود که چرا اگرچه آگاهی از تاریخ هر علم، لزوماً برای صاحبان آن علم ضرورت ندارد، اما آگاهی از تاریخ فلسفه، به معنای آگاهی از تأملات عمیق‌ترین فیلسوفان عالم، برای یک فیلسوف امری گریزناپذیر به‌شمار می‌آید و فیلسوفی که بر تاریخ فلسفه مسلط نباشد معلوم نیست که سخن واقعاً جدیدی در عرصۀ فلسفه مطرح کند.

با این توضیح معلوم می‌شود که چرا در عرصۀ فلسفه، فهمیدن دیدگاه‌های گذشتگان چقدر مهم و ضروری است و تا فهم دقیق و عمیقی از نظریات آنها حاصل نشده باشد، نوبت به نقد کردن و ادعای سخن جدید آوردن نمی‌رسد. بر این اساس یکی از مصیبت‌های دورۀ مدرن آن است که افراد در رویارویی اولیه با دیدگاه‌های گذشتگان، پیش از اینکه فهم عمیقی پیدا کنند به توهم خود به نقد آنها دست می‌زنند.

در دورۀ مدرن غلبۀ فضای تجربه‌گرایی (یعنی عرصه‌ای که در آن می‌توان پیشرفت تحلیل‌های وابسته به تجربه را به‌سادگی مشاهده کرد) باعث شد بسیاری گمان کنند به همان سادگی که یک دیدگاه تجربی درخور فهم و با بررسی‌های ساده‌ای نقدپذیر است، دیدگاه‌های فلسفی را نیز می‌توان فهمید و نقد کرد.

امروز ابتذال فلسفه در دنیای غرب به حدی رسیده است که در دانش‌هایی همچون فلسفۀ ذهن می‌کوشند با تمسک به یافته‌های تجربیِ روان‌شناسی و زبان‌شناسی، در مباحث عقلی محض فلسفه مناقشه کنند؛ و زشت‌تر از آن، وجود بسیاری غرب‌‌زدگان است که می‌کوشند این نفهمی را در جامعۀ فلسفی ایران نیز رواج دهند؛ درد بسیار است و این سخن بگذار تا وقتی دگر.

عده‌ای می‌گویند اگر تاریخ فلسفه این ‌اندازه در فلسفه سهم دارد، چرا گذشتگان ما به تاریخ فلسفه بی‌اعتنا بوده‌اند؟ پاسخ این است که اصل پرسش نادرست و ناشی از آن است که گمان می‌شود توجه به تاریخ فلسفه، فقط به معنای نوشتن کتاب‌هایی با عنوان «تاریخ فلسفه» است. اگر به آثار فیلسوفان اصلی دورۀ اسلامی توجه شود، شدت درگیری و توجه آنها به دیدگاه‌های فیسلوفان گذشته، از فلاسفۀ هرمسی تا یونان باستان و اسکندریه، نیازی به توضیح ندارد.

وقتی به ملاصدرا می‌رسیم می‌بینیم وی نه تنها دیدگاه‌های این فیلسوفان و نیز فیلسوفان مشایی و اشراقی دورۀ اسلامی را مدنظر قرار داده، بلکه حملات و اعتراضات متکلمان و عرفا را نیز در متن فهم فلسفه وارد کرده و خود وی گاه چنان با سیر تاریخی بحث همراه ‌شد که عده‌ای از سطحی‌نگران عجول را به توهم تناقض‌گویی دچار ساخته است.اما در این میان یک اشکال پذیرفتنی است: کتاب‌های رسمی درسی آموزش فلسفه (از بدایه و نهایه تا شرح منظومه) چندان توجهی به بحث‌های تاریخی فلسفه ندارند و جز به طریق استطراد از مضمون اصلی دور شدن و مطلب دیگری را بیان کردن به این بحث‌ها توجه نکرده‌اند.

البته در اینجا نیز بر آن کسانی که این کتاب را نوشته‌اند ایرادی نیست؛ چون آنها نخواسته‌اند در این آثار دیدگاه‌های فلسفی خود را در ادامۀ دیدگاه‌های فیلسوفان پیشین مطرح کنند تا نیازی به طرح‌ اندیشه‌های گذشتگان داشته باشد، بلکه خواسته‌اند نظام فلسفی مورد نظر خود (در این مثال، نظام حکمت متعالیه) را در چهارچوبی منسجم به مخاطب خود معرفی کنند، و اگر اشکالی باشد، اشکال بر نظام کلان آموزشی است که درصدد نوشتن کتابی برنیامده است که غیر از بیان آخرین نظام فلسفۀ دورۀ اسلامی، سیر تکوین چنین نظامی را نیز شرح دهد.

هرچند این نظام کلان را هم نمی‌توان چندان مقصر دانست؛ این نظام، نگارش چنین کتابی را به چه کسی سفارش دهد؟ از بزرگانی که احاطۀ واقعی و عمیق بردیدگاه‌های فیلسوفان از آغاز تاکنون تاریخ فلسفه داشته‌اند، امروز جز معدودی باقی نمانده‌اند که آنها نیز با کثرت مشاغل یا کهولت سن، فرصت یا توان نگارش کتابی را در ردیف نهایة‌الحکمه، که بتواند یک متن متقن آموزشی برای تاریخ فلسفۀ اسلامی باشد، ندارند.

تجربه هم نشان داده واگذاری چنین طرح‌های سنگینی به افراد متوسط، که تسلط کافی ندارند و خود در مسیر این پروژه می‌خواهند به تسلط برسند، اغلب به نگارش آثاری بسیار سست و بی‌مایه انجامیده است. به‌نظر می‌رسد در این وضعیت، یک طلبۀ فلسفه چاره‌ای ندارد جز اینکه خود آستین همت به کمر زند و با مراجعه به متون دست اول فیلسوفان، دیدگاه‌های فلسفی را در بستر تاریخ آن فهم کند.

شاید یک گام این باشد که عده‌ای از طلاب فلسفه، که در حد خود فلسفه را خوب فهمیده و نزد استاد تلمذ کرده‌اند، نزد یکی از این استادان مسلط ــ نه استادان مشهوری که نصیبشان از فلسفۀ اسلامی، فقط مشهوریت و نان خوردن از آن است ــ بروند و هر یک رساله‌ای را زیر نظر آن استاد در یکی از مسائل فلسفه بردارند تا کم‌کم دستمایۀ اولیه برای نگارش یک کتاب تاریخ فلسفۀ متقن، که سیر تحولات دیدگاه‌های فلسفی را در نظام‌های گوناگون فلسفی دنبال می‌کند، فراهم آید.هرچه باشد، و نظام رسمی آموزشی به تدوین چنین کتاب‌هایی اقدام کند یا نکند، پیشرفت فلسفه و طرح سخنی جدید در این حوزه ممکن نخواهد شد مگر آنکه انسان بتواند تأملی عقلی‌ فراتر از آنچه گذشتگان ارائه داده‌اند ارائه دهد، و این تحقق نخواهد یافت، مگر با درک درست و عمیق دیدگاه‌های ایشان و به تعبیر دیگر، آگاهی درست از تاریخ فلسفه.

حسین سوزنچی /عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق(ع)

منبع: .info/1390/06/%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE-%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87%D8%8C-%DA%86%D8%B1%D8%A7-%D9%88-%DA%86%DA%AF%D9%88%D9%86%D9%87%D8%9F/">ماهنامه زمانه شماره13

انتهای متن/